یادم نمیآد قبلا گفته بودم یا نه ولی یه مدته دوباره دارم کتاب کاغذی میخونم. بدم نمیاومد از کتاب رو ipad خوندن. سریع بود و با این اسبابکشیهای ما و خونههای کوچیک جا هم نمیگرفت. ولی الان سپهر اصلا نمیگذاره من برم سراغ ipad و تا ببینه میخواد باهاش بازی کنه. شب هم که تا میآم دو خط بخونم خوابم میبره. اینه که کتاب کاغذی میخونم. سعی میکنم بیشتر هم از کتابخونه بگیرم. در طول روز هر از گاهی گه سپهر خودش بازی میکنه منم دو خط میخونم. خب خیلی با تمرکز نیست خوندنم ولی بالاخره از هیچی بهتره.
الان دارم Aloft رو میخونم. راوی داستان یه مرد آمریکایی میانساله که یه هواپیمای کوچیک خریده و باهاش پرواز میکنه. یواش یواش تعریف میکنه از آدمهای زندگیاش، پسر و دخترش و زنش که زود مرده بوده و دست دخترش که ۲۰ و چندسال باهاش زندگی میکرده ولی جدا شدهان و باباش که پیر شده و خونه سالمندان زندگی میکنه و و…. امروز داشتم فکر میکردم این جور داستان ژانر مورد علاقه منه. با اینکه شاید برای خیلیها خستهکننده و بی ماجرا باشه ولی شرح یه زندگی مخصوصا وقتی ذهن آدمها، وسواسهاشون، اخلاقهاشون و تجزیه تحلیلشون از زندگی رو هم میخونی، دقیقا کتاب ایدهآل منه و دقیقا دلیلی که این همه ساله وبلاگ میخونم.