Monthly Archives: November 2012

نوشتن

مرسی از حمایت‌ها :)

نمی‌خواستم دیگه راجع به نوشتن چیزی بگم ولی امروز دیدم آیدا پیاده‌رو یه متنی نوشته که خیلی برام جالب بود.

یه بار گفته بودم که وقتی اینجا هستم ولی فارسی می‌نویسم نگرانی اینو دارم که اسم اوردن از جاها و چیزها برای کسایی که می‌خونن غریبه است. آیدا گفته که تو داستان‌نویسی فارسی و همین طور وب‌لاگ نوشتن فارسی ما اشیا و جاها رو توصیف نمی‌کنیم. انگار یه ترسی داریم از این کار. شاید به خاطر غریبه بودن کلمه‌ها و شاید به خاطر اینکه بعضی وقتا هم پز به نظر میاد. نوشته آیدا رو بخونین.شما نظرتون چیه؟

الان دارم وسط یه عالم وسیله و چمدون می‌نویسم. دو روز دیگه داریم می‌ریم به سمت ایران. وسط راه هم قراره یه ۵ روزی پاریس باشیم. سعی می‌کنم از ماجراهای بین راه هم و اونجا هم بنویسم.

 

شکرگزاری

این مدت خیلی حس وب‌لاگ نوشتن نداشتم. قبلا هم پیش اومده بود ولی شاید این بار خیلی جدی‌تر فکر می‌کردم که اصلا چرا وب‌لاگ بنویسم و به چه درد می‌خوره و کی می‌خونه و اینا.

نه اینکه به نتیجه‌ای رسیده باشم ولی خب دیدم فعلا دلم نمی‌آد ببندمش. پس خوبه که یه چیزی هم بنویسم دیگه!

پنجشنبه اینجا روز شکرگزاری بود. این یکی از تعطیلی‌هاست که خوشم میاد ازش. بهانه خوبیه که آدم‌ها دور هم جمع بشن و بخورن و حرف بزنن و شاد باشند. به نظرم برای یه خارجی یکی از آسون‌ترین مراسم‌ها باشه چون دیگه مهمونی گرفتن و غذا درست کردن و خوردن تو همه فرهنگی هست. حالا شاید بوقلمون همه درست نکنن و به جاش قورمه‌سبزی و فسنجون درست کنند ولی می‌شه با دوست‌ها دور هم جمع شد. تا حالا همیشه به این جنبه‌اش فکر کرده بودم ولی امسال دیدم این رسمش که فکر کنی که از چه چیزی متشکر هستی هم خیلی رسم خوبیه. لازم نیست که حتما اعتقاد خاصی هم داشته باشی، همین که سالی یه بار آدم فکر کنه که چه چیزهایی در زندگی‌اش هست که خوشحاله که هستند.

من برای اینها متشکرم:  سالم بودنمون (هم خودمون هم پدر و مادر و خواهر و برادرمون)، داشتن سپهر، شاد بودنش و اینکه یه کلمه یا حتی یه بالا بردن ابرو قهقه خنده‌اش رو بلند می‌کنه، برای اینکه پسر باهوش و با دقت و کنجکاویه، برای اینکه علیرضا انقدر با سپهر بازی می‌کنه، حوصله علیرضا دربرابر بالا پایین‌های اخلاق من!، اولین خونه‌مون، آب و هوای خوب شهرمون، اینترنت

و جتی چیزای کوچیک مثل اینکه بالاخره یه چکمه پیدا کردم که خوشم بیاد ازش، تقویمم با جلد آبی، مرکز خرید دم خونه‌مون که بیشتر از خرید کردن دوست دارم توش قدم بزنم، ….

 

تربیت

حالا از سپهر تعریف کردم تو مسافرت اینو هم بگم که دوره «نه» گفتنش شروع شده. منم یه ایرادی که فهمیدم تو حرف زدنم دارم اینه که همه‌چی رو سوالی می‌گم. البته خب تو فارسی که کلمات همونن ولی لحتم به جای اینکه امری باشه، سوالیه. حالا دارم روش کار می‌کنم که فقط وقتی سوالی بگم که واقعا اختیاری داشته باشه.

این روش دادن انتخابی که هر طرفش انتخاب بشه خوب باشه رو هم زیاد به کارمی‌برم ولی فقط بعضی وقتا کار می‌کنه. مثلا اینکه نپرسم بریم بالا یا نه. بگم خودت می‌ری یا من بغلت کنم. که خب می‌گه «خودش بره». ولی اگه نخواد کاری رو بکنه مثلا بگم وقت خوابه دو تا کتاب بخونیم یا سه تا؟ می‌گه پنج‌تا. یا مثلا این یکی پیژامه رو بپوشیم یا اون یکی؟ می‌گه هیچ‌کدوم!

روشی که فعلا خوب کار می‌کنه اینه که وقتی یه کاری رو بهش می‌گم و فوری انجام نمی‌ده بهش می‌گم تا پنج می‌شمارم. قبلا شنیده بودم که خیلی‌ها از این روش استفاده می‌کنن و بدون اینکه تهدیدی وجود داشته باشه، جواب می‌ده. فعلا برای ما هم خوب کار کرده. تا حالا هیچ‌‌وقت نگفتم بهش که تا پنج می‌شمرم بعدش چی می‌شه ولی وقتی شروع می‌کنم به شمردن فوری کاری که ازش خواستم رو انجام می‌ده.

یه روش دیگه هم اینه که از قبل بهش بگم که این آخریشه. مثلا آخرین باری که سوار سرسره می‌شه، یا آخرین کتابی که می‌خونم، البته بعضی وقتا باهام چونه می‌زنه ولی اگه بگم نه این آخریش بود معمولا شاکی نمی‌شه.

کتاب How to talk so kids will listen …And listen so kids will talk (به بچه‌‌ها گفتن، از بچه‌ها شنیدن) رو یه شش ماهی بود رزرو کرده بودم ازکتابخونه درست وقتی اومد که ما مسافرت بودیم. شاید هم باید بخرمش.