تازگی داشتم فکر میکردم که راجع به پیشرفتهای سپهر بخوام بنویسم واقعا چی باید بنویسم؟ شاید چون دیگه تو این سن و سال مراحل خیلی مشخصی وجود نداره برای اسم بردن از پیشرفتهای بچهها. یا شایدم دیگه مهارتهای مهم زندگی رو شروع کردهاند و تو این سن فقط هی بهتر و بهتر میشن. ولی خب سعی میکنم باز بیشتر بنویسم از کاراش و علایقش و پیشرفتهاش تا خودم هم یادم نره.
به نظر میاد برعکس من که به گذشته علاقه دارم پسرم بیشتر به آینده علاقه داره. تازگی اگه بهش بگم بیا فلان کار رو کنیم. مثلا بریم ناهار بخوریم، میپرسه بعدش؟ بعد دیگه باید یکی یکی بهش بگم که بعدش دست و دهنمون رو میشوریم و بعدش میریم بالا کتاب میخونیم و یه کم میخوابیم و بعدش! بیدار میشیم بازی میکنیم و خلاصه تا شب رو باید براش تعریف کنم. بعضی وقتا خودم هم نمیدونم بعدش چی میشه! مثلا دستش کثیف شده بهش میگم سپهر بیا دستت رو بشورم. باز میپرسه بعدش؟ میگم بعدش میتونی بری بازی کنی. باز میپرسه بعدش؟!
یه چیزیو متوجه نشدم؟
این بچه شما، میگه بعدش..بعدش…
بچه های ما ها و اطرافیان، تو این سن می گقتن چرا…چرا…
مثلا –بابا دیر میاد. *چرا دیر میاد؟ –رفته شیر بخره. *چرا شیر بخره؟
و این چرا ها ادامه دار بود تا کفر ما رو در بیارن
بچه شما “مرض چرا” رو هم گرفت یا نه؟
این بعدش بعدش شاید
یه ورژن جهش یافته از اون مرض باشه؟