وقایع روز نوزدهم در روز بیستم

این هم پستی که  دیروز تا آخرش نوشته بودم و پرید.

چند وقت پیش عارفه از یک روزش عکس گرفته بود و گذاشته بود. منم سعی کردم همین کار رو بکنم. از حالا اخطار بدم که تعداد عکس‌ها زیاده. معمولا عکس از خودمون اینجا نمی‌گذارم ولی خب این دفعه استثنا قائل شدم!

صبح یه ربع دیرتر از هر روز از خواب بیدار شدم.
IMG_3442

کتری گذاشتم و ظرف‌ها رو از ماشین بیرون اوردم و صبحانه رو چیدم روی میز، تا سپهر و علیرضا بیدار بشن.

IMG_3443برای ظهر سپهر میوه قاچ کردم. سعی می‌کنم برای علیرضا ناهار بدم ببره. ولی هم دیر بود و هم غذا از دیشب کم مونده بود.

IMG_3448

سپهر هم بیدار شد و همه نشستیم به صبحونه خوردن. سپهر شیر خالی رو خیلی کم می‌خورد اینه که از بچگی صبحونه شیر موز می‌خورد. ولی تازگی اونو هم کم می‌خورد . اینه که گفتیم چه کاریه همون شیر خالی رو پس بخوره. ولی این دفعه بازم هوس شیر موز کرده بود و نسبتا خوب خورد.

IMG_3450

حاضر شدیم

IMG_3453

هر روز من اول علیرضا رو می‌رسونم ایستگاه اتوبوس. هم خودم کمتر رانندگی می‌کنم هم علیرضا زودتر می‌رسه به دانشگاه. ولی امروز هم خیلی دیر بود هم بارون می‌اومد. همه با هم رفتیم مستقیم به طرف مهدکودک سپهر.

IMG_3454بعد با علیرضا رفتیم یه کافی‌شاپ نزدیک دانشگاه نشستیم.

IMG_3455ساعت ۱۱ من راه افتادم که برم دنبال سپهر. برش داشتم و تو راه میوه خورد و تعریف کرد.

IMG_3457

سر راه رفتیم Staples. هی هم سپهر می‌پرسه که چرا L رو این طوری نوشته؟

IMG_3458

رسیدیم خونه و ناهار خوردیم.

IMG_3459

سپهر می‌گه که می‌خواد امروز رو زمین غذا بخوره. طبق دستور choose your battle این یکی چک و چونه رو بی‌خیال می‌شم و رو زمین غذا می‌خوره.

IMG_3460معمولا بعد از غذا حوصله جمع کردن ندارم! بی‌بی‌سی فارسی نگاه می‌کنم و

IMG_3461سپهر پیانو می‌زنه و من از روی دفترچه‌اش براش شعرا رو می‌خونم. نصفش رو بلد نیستم و اتفاقا سپهر هم همونا رو می‌گه بخون!

IMG_3462

بعدش می‌ره سراغ سرگرمی مورد علاقه‌اش که کشیدن تمام تابلوهای راهنمایی رانندگی و اسم خیابون‌ها و چراغ‌های راهنمایه.

IMG_3466وبازی‌های دیگه.

photo 1-3

برای سپهر یه عصرونه‌ای می‌آرم تا بخوره ظرف‌ها رو می‌گذارم تو ماشین و اشپزخونه رو یه کم مرتب می‌کنم. امروز کتاب‌خونه قصه‌خونی داره.می‌ریم اونجا.

photo 1-2

اونجا یکی از دوستام رو هم می‌بینم و با اون حرف می‌زنیم و بچه‌ها بدو بدو می‌کنن تا ساعت ۵:۳۰ می‌شه و باید بریم دنبال علیرضا.  سپهر چون ظهر نخوابیده حسابی خسته است و همین‌طور کتاب به دست تو ماشین خوابش برده. معمولا این جور وقتا مصیبته ولی خوشبختانه بیدار شد و با یکم بازی و شوخی سرحال شد و با علیرضا مشغول بازی شدن.

photo 2-2

تا من شام حاضر کنم.

photo 2-3

شام رو که خوردیم. علیرضا و سپهر می‌رن بالا که مسواک بزنه سپهر و بره بخوابه. منم ظرف‌ها رو جمع می‌کنم و اسباب‌بازی‌ها رو هم یه سر و سامونی می‌دم و خودم با یه چایی می‌آم بالا به نوشتن وب‌لاگ.

photo 3

11 thoughts on “وقایع روز نوزدهم در روز بیستم

    1. رویا Post author

      :)) آره همه وسایلمون هموناست! یادم نمی‌آد خودم هم راستش. شاید تارگت.

  1. Anonymous

    slm royaye aziz. man hamishe neveshtehato mikhunam,v koli ham az tajrobiyatet estefade mikonam, motmaenan k sepehr kheili bahoosho fogholadas,darin shaki nist, ama to ham ye mamane vaghe’e o fogholade’e. tahsin barangiz mesle hamishe,ba seper kheili vaght migzarooni v in aalie . vase 3tatoon behtarino arezoo mikonam

    1. رویا Post author

      مرسی از اینکه وب‌لاگم رو می‌خونی و مرسی از کامنتت. امیدوارم که مامان خوبی باشم. دوست داشتم که آدم خلاق‌تری بودم که می‌تونستم با سپهر بیشتر بازی کنم ولی خب نیستم. سپهر بیشتر خودش بازی می‌کنه ولی خب باید حتما من کنارش باشم.

  2. Zara

    به به ماگ دانشگاه شریف. زمان من نبود یا من ازش خبر نداشتم. از رسید هم بنظر می آید که امریکا هستی. کیف می ده آدم وبلاگ نویس آشنا پیدا کنه همین نزدیکی ها حالا حتی اگر شده به فاصله ۵ ساعت پرواز

    1. رویا Post author

      این ماگ مال یه کنفرانسی بود که دسامبر پارسال بود. فکر نکنم همین‌طوری باشه. اصلا فکر کنم کل اون مغازه که چیزای یادگاری می فروخت دیگه نبود امسال. منم خوشوقتم :)

  3. سمیرا

    چه خوبه این پستِ عکس دار! :) و چه خوبه یه مامانی خونه باشه و بتونه این کارها رو برایِ بچه انجام بده. کلن این جوری خونه و زندگی سر وسامون داره.

  4. عارفه

    خیلی این پستها خوبند، یه جور دیگه ای میرن توی عمق زندگی ماها، جوری که با نوشته های عادی نمیشه! مرسی که نوشتی، امیدوارم سالهای سال هر سال یه دونه از اینها بنویسی ما هم بخونیم و کیف کنیم :)

  5. لیلا

    ناهارتون محتویاتش چی بود؟:) ساده و هوس انگیز بود.اون چیزای سیاه تو سالاد چی هست؟ ایشالا همه روزاتون خوب باشه.

Comments are closed.