Monthly Archives: April 2014

مارکز

گابریل گارسیا مارکز هم رفت. فکر می‌کردم حتما می‌شه که ببینمش یه بار از نزدیک. اون طرف که بودیم پیش می‌اومد که یا به خاطر دانشگاه یا نزدیکی به نیویورک بعضی نویسنده‌‌ها جایی کتاب‌خونی داشته باشن و بشه دیدشون. همیشه فکر می‌کردم حتما یه روزی هم برای مارکز رو خواهم رفت. که نشد.

سوم راهنمایی و اول دبیرستان اوج کتاب‌خونی‌ام بود. معلم زبانمون خودش خیلی اهل خوندن بود و حسابی ما رو هم کمک می‌کرد. البته باید و نباید هم تعیین می‌کرد. و منم همون‌قدر که مشتاق خوندن کتاب‌هایی که می‌گفت بخون می‌شدم وسوسه کتاب‌هایی که می‌گفت نخون هم رو می‌گرفتم. صدسال تنهایی رو گفته بود چهارم دبیرستان بخون ولی من حتما می‌خواستم زود بخونم. ولی هیچ‌جا گیرش نمی‌اوردم. یه بار که تهران رفته بودم با بابام رفتیم انقلاب و سراغ یه کتاب‌فروشی که شنیده بودم کتابی که بخوای رو برات میاره. گفت ۲۰۰۰ تومن می‌گیره برای صدسال تنهایی. اوووه ۲۰۰۰ تومن دیگه یه عددی بود که خودم هم می‌فهمیدم که نباید بخوام از بابام که بخره.

یه مدت گذشت و یه بار دیگه که تهران خونه یکی از آشناها بودیم تو کتاب‌خونه‌اش چشمم خورد به صدسال تنهایی. شروع کردم همون‌جا وسط مهمونی به خوندن. شب که قرار شد خونه‌شون بمونیم نمی‌تونستم بگذرم از خوندنش. اقای صاحبخونه برام چراغ مطالعه رو با سیم طولانی کشید کنار تشکی که قرار بود بخوابیم تا بتونم تا هر وقت تونستم بیدار بمونم بخونم. البته می‌‌شه حدس زد که با اون وضع خوندن کلا هیچی نمی‌فهمیدم و فکر کنم فرداش ازم می‌پرسیدی یک خط هم ازش یادم نمی‌اومد.

حالا جالبیش اینه که با این همه اشتیاق یادم نمی‌آد درست و حسابی چند سالم بود که خوندمش. البته از اون موقع چندین بار خونده‌امش. هم به فارسی هم به انگلیسی. الان که لیست کتاب‌هاش رو نگاه کردم از ۶ تا رمان بلندش ۵ تاش رو خونده‌ام و در مجموع ۹ تا از کتاب‌هاش رو خونده‌ام. فکر کنم هیچ نویسنده‌ دیگه نباشه که این تعداد ازش کتاب خونده باشم.

حالا که از نزدیک ندیدمش هیچ وقت ولی کاش بشه یه روزی کتاباش رو به زبون اصلی بخونم.

تعطیلات بهاری – روز دوم

متاسفانه تب از سرماخوردگی بود. البته خیلی بالا نرفت تبش و امروز صبح هم بد نبود. طرف عصر صداش هم یه کم گرفته بود. اما باز هم سرحال بود. ولی به هر حال وقت دکتر گرفتم. که گفت گوشش چرک کرده و آنتی‌بیوتیک داد. اما وقتی از دکتر برگشتیم خونه همچین میزون نبود و تبش هم بالاتر رفته بود. می‌گفت «دکتر رفتیم ولی گلوی من یه کمی بهتر نشده!» و همون طور رو شونه من خوابش برد.

کلا خیلی این پیش میاد که سپهر سرما می‌خوره. یه کم که بهتر می‌شه من هی با خودم فکر می‌کنم کاش ببرمش دکتر و نکنه گوشش یا گلوش چرک کرده باشه و درست همون روز دکتر رفتن یهو مریضی‌اش بدتر می‌شه. قاعدتا نمی‌تونه از آلودگی اونجا باشه نه؟ انقدر سریع ظرف یکی دو ساعت که اثر نمی‌کنن! به هر حال این دفعه هم همین طور شد.

حالا جالبیش اینه که سپهر صبح پاشده می‌گه پس کی school باز می‌شه؟!!!

تعطیلات بهاری

وقتی یه مدت نمی‌نویسی دوباره نوشتن سخت می‌شه. ولی خب باید شروع کرد.

این هفته تعطیلات بهاری مدرسه سپهره. بدیش این بود که با عید هم‌زمان نبود. چون عید رفتیم مسافرت (که شاید بهتر بود با شرح اون سفر شروع می‌کردم!) و چند روز غیبت کرد. ولی خب تصمیم گرفتم این هفته رو هیجان‌انگیز برگزار کنیم و خوش بگذرونیم. سعی می‌کنم بنویسم که این یه هفته رو چه جوری می‌گذرونیم.

آخر هفته قرار بود بریم سیزده به در ولی پیش‌بینی هوا زیاد خوب نبود و کنسل کردیم. ولی از اون موقع سپهر هی می‌گفت پس کی می‌ریم پیک‌نیک. منم گفتم خب امروز بریم. با یکی دیگه از دوستامون که بچه‌های اونا هم تعطیل هستند قرار گذاشتیم و تو همین پارک بغل خونه‌مون پیک‌نیک برگزار کردیم.بچه‌ها حسابی بازی کردند. هوا هم یهو از دیروز حدود ۷ درجه (سانتیگراد) گرم‌تر شده بود. البته یه بادی می‌اومد و به نظرم هوای بدی نبود. حسابی احساس تابستون می‌داد. سپهر هم با بچه‌ها با هم افتاده بودند و حسابی بدو بدو کردند و بازی کردند. ناهار هم خوردیم و یه ۳ ساعتی اونجا بودیم.

وقتی برگشتیم یه دوش هم گرفتیم و یه اجساس ریلکسی بعد از فعالیت و یه روز مفید رو داشتیم و تصمیم اینکه از این هفته وب‌لاگ بنویسم رو هم همون موقع گرفتم.

ولی اون موقغ که داشتم لباس سپهر رو عوض می‌کردم که بریم دنبال علیرضا احساس کردم تنش گرمه. ولی چون سرحال بود گفتم بعیده تب داشته باشه. ولی علیرضا که هم اومد بغلش کرد گفت تنش گرمه. دیگه دماسنج گذاشتم. به اندازه یه درجه تب نداشت و دکترش می‌گه تا وقتی به ۱۰۰ درجه فارنهایت نرسیده  اصلا تب نیست. ولی خب بدنش به هر حال گرم بود.

با اینکه اونجا کلی مایعات خورده بود و برگشتیم هم باز میوه و آب خورده بود گفتم شاید گرمازده شده. دیگه بستمش به خاکشیر و آب پرتقال از اون موقع. امیدوارم سرما نخورده باشه یا گرما زده نشده باشه. تا ببینیم هیجان فردا چه خواهد بود!