برکلی

خیلی وقته ننوشته‌ام و خیلی چیزها هست که باید ازشون بنویسم. ولی اگه بخوام برای نوشتن اونا صبر کنم این ننوشتن طولانی و طولانی‌تر می‌شه. پس از نوشتن از همین روزها شروع می‌کنم.

برای یه برنامه کاری علیرضا برای دو ماه اومدیم برکلی. یه خونه اجاره کردیم و سپهر رو هم یه مهدکودک ثبت‌نام کرد‌ه‌ایم. کلی هیجان‌زده بودم برای اومدن اینجا ولی خب غم و غصه‌های پارسال هنوز خیلی ازشون نگذشته و هر از گاهی یادآوری می‌شن. اینجا هم از اونی که فکر می‌کردم سردتره. منم اصلا آمادگیش رو نداشتم و هیچ کدوم لباس مناسب نیوردیم. اول سپهر و بعد خودم سرمای سختی خوردیم و تازه یه کمی دارم بهتر می‌شم. اگه یه کاپشن مناسب هر کدوممون اورده بودیم اونقدری هم هوا بد نیست که نشه قدم زد ولی خب ما به هوای سن‌دیگو لوس شده‌ایم و لباس خوبی نیاوردیم که باید بخریم به زودی.

اما برکلی، شهر خیلی باحالی به نظر میاد. خونه‌ای که گرفتیم نزدیک دانشگاهه و پر از رستوران‌ها و کافه‌های دانشجویی. مدرسه سپهر هم خیلی متفاوته از مدرسه قبلیش و براش تجربه جدیدی خواهد بود که منتظرم ببینم از نظر خودش چه جوریه و چه تغییراتی تو چیزایی که یاد می‌گیره و علاقه‌مندی‌هاش ایجاد می‌شه و چه دوستای جدیدی پیدا می‌کنه.

یه ساعتی با هم فاصله داریم ولی به ندا نزدیک‌تر شده‌ایم و همین که آخر هفته‌ها همدیگه رو ببینیم و کلی حرف بزنیم هم خیلی خوب بوده.

3 thoughts on “برکلی

  1. zhaleh

    salam,khoshhalam ke baz ham baramoon minevisid.doost dashtam bebinam bad az in 2 sali ke sepehr motesorri rafte ya az najieye madrese razi boodid ya na. merci

Comments are closed.