Monthly Archives: September 2015

من در پلاک پنج

خب یه کم برای خودم تبلیغ کنم. اگر خیلی به نوشته‌های من علاقه دارید به جز اینجا که هر از صد سال یک بار می‌نویسم!‌ برای وب‌سایت «پلاک ۵» هم هر هفته می‌نویسم.

نوشته‌های من رو هم نگاه نکردید! حتما وب‌سایت رو ببینید. تمرکز وب‌سایت مسايل خانواده است. سلامت، تربیت بچه‌ها، مسايل قانونی و … .

اگر فیسبوک دارید هم حتما صفحه‌ پلاک ۵ رو لایک کنید. اونجا علاوه بر لینک به مقاله‌های خود سایت، لینک مقاله‌های مجله‌ها و روزنامه‌ها و وب‌سایت‌های دیگه در مورد خانواده رو هم می‌بینید که خیلی خوب انتخاب شده‌اند. من خودم اول از همین طریق باهاشون آشنا شدم چون لینک‌هایی که پست می‌شد همه موضوع‌های جالب و مهمی داشتند.

مطلب اولم راجع به همون مساله دیر یا زود فرستادن بچه‌ها به مدرسه بود که موضوعیه که امسال برای خودم خیلی مهم هست و باید راجع بهش تصمیم بگیریم.

مطلب دوم راجع به مونتسوری هست که قراره دنباله‌دار باشه. البته قبلا هم گفته بودم که به نظر من روش و فلسفه یه نکته خیلی فرعی در انتخاب مهدکودک و مدرسه است. و معلم‌ها و محیط مدرسه و شخصیت بچه و ارتباطی که ما با مدرسه برقرار می‌کنیم از همه مهم‌تر هستند.

اگر پیشنهاد یا نظری یا انتقادی داشتید هم تو خود وب‌سایت نظر بگذارید یا به خودم بگید. از پیشنهاد برای موضوع هم به شدت استقبال می‌شه!

پوشیدن بچه

سیما خیلی خوب و مفصل از روش‌های پوشیدن بچه‌ها نوشته. من‌ هم ماه‌های اول زیاد سپهر رو به خودم می‌بستم و یا تو خونه کار می‌کردم یا با هم بیرون می‌رفتیم. حتی وقتی سه ماهش بود و رفتیم ایران تو فرودگاه‌ها خیلی راحت‌تر از کالسکه بود چون دستامون آزاد بود و بعدش تو ایران هم که رفت و آمد کالسکه تقریبا غیر ممکن بود و باز هم از همین روش استفاده می‌کردیم. البته برای من وقتی سپهر بزرگ‌تر شده بود و وزنش بیشتر سخت شده بود.  اگه بیشتر می‌خواین بدونین حتما پست‌های سیما رو بخونین.

قسمت اول

قسمت دوم

قسمت سوم

 

پنج سالگی

چهارشنبه هفته پیش سپهر ۵ سالش شد. به معلمشون email زده بودم که چهارشنبه تولد سپهره و بیام کلاسش. معلمشون نوشته بود آره معلومه می‌دونم که تولدشه، انقدر که هر روز چند بار می‌گه من داره ۵ سالم می‌شه، من داره ۵ سالم می‌شه :)

یه پوستر درست کرده بودیم با عکس‌های به دنیا اومدنش تا ۴ سالگیش و کنارش کارایی که می‌کرده اون موقع و جاهایی که رفته بوده رو نوشته بودیم. مدرسه‌شون کیک و شیرینی نمی‌تونیم ببریم اینه که سالاد میوه درست کرده بودم و یه کتاب هم برای کلاسشون خریده بودیم.

IMG_5824-blur

تو مونتسوری‌ها تولد رو این طوری جشن می‌گیرن که یه کره زمین هست و یه چیزی شبیه خورشید، یا عکسش یا یه شمع.  سپهر کره زمین رو دستش می‌گرفت و دور خورشید می‌چرخید و همه با هم یه شعری می‌خونند که زمین دور خورشید می‌چرخه و ۳۶۵ روز طول می‌کشه که زمین دور خورشید بچرخه. بعد سپهر از رو پوسترش تعریف می‌کرد که در یک‌سال اول زندگیش چیکارا کرده بوده. و همین طور تا ۵ سالگی.

بعدش هم از ما تشکر کردن بچه‌ها و ما رفتیم و اونا رفتن میز و صندلی‌هاشون رو چیدن که میوه بخورن.

سپهر بچه‌تر که بود به مناسبت‌های تولدش معمولا از کارهایی که می‌کنه می‌نوشتم ولی هر چقدر که بچه‌ها بزرگ‌تر می‌شن نوشتن از کارهاشون سخت‌تر می‌شه. چون دیگه به واضحی نشستن و راه رفتن و دندون‌ دراوردن نیست.

به خیلی چیزا علاقه داره ولی هنوز علاقه به نقشه در صدر علائقش قرار داره. هنوز هم اینکه اسم خیابون‌ها رو حسابی بلده و اینکه چه جوری از یه خیابون بره به یه خیابون دیگه رو با شدت و حدت دنبال می‌کنه. اما به نسبت پارسال مقدار بیشتری به ایالت‌ها و کشورها هم علاقه‌مند شده و کلی چیز راجع بهشون می‌دونه.

امسال خیلی زیاد به بازی‌های چند نفری کارتی یا board-gameها علاقه‌مند شده. خوبه یه زمانی یه لیستی از این بازی‌ها رو بنویسم که می‌شه با بچه‌ها بازی کرد.

به وضوح تو سال گذشته دوستای هم سن و سالش براش مهم شده‌ان. یه نفر از بچه‌های کلاسشون best friendش هست :)) که البته بعضی وقتا هم میاد و می‌گه نه دیگه اون best friendام نیست و امروز با فلانی best friend بودم.