این تکنولوژی هم برای ما دردسر شد.
سپهر یه مدتی بود کلاس فوتبالش رو نرفته بود. بهار که رفته بودیم برکلی. تابستون هم فکر کردم مهمتره که هفته ای دو جلسه بره کلاس شنا تا هوا گرمه و برنامه معلمش با کلاس فوتبال جور نبود و تابستون هم کلاس فوتبال نرفته بود.
برای پاییز، دیگه چون ۵ سالش شده بود توی کلاس پیشرفتهتر ثبت نامش کرده بودم. جلسه اول داشتم از تصمیمم پشیمون میشدم. بچههای کلاس اکثرا حسابی زبر و زرنگ بودند. مخصوصا دو تاشون خیلی کارشون درست بود که حتی معلمه بعدش رفت به مامانشون گفت که اینا حتما یه چیزی میشن. ولی سپهر همه کلاس تقریبا یه جا وایساده بود.
وقتی کلاس تموم شد و اومد تو ماشین میگه کی هفته دیگه میشه و I can’t wait (نمیتونم صبر کنم ) تا جلسه بعدی کلاس. میگم دوست داشتی؟ میگه آره خیلی. میگم پس چرا نمیدویدی؟ میگه آخه همه چی جدید بود!
البته دیگه بعد از ۵ سال فهمیدیم که این عادتشه که وقتی یه جای جدید میره اول باید به همه چی دقت کنه و سر در بیاره تا بعد خودش وارد بازی بشه. ولی اینکه خودش هم اینو گفت کیف داد!
از جلسه بعد نسبتا خوب بازی میکنه. یعنی درسته که بهترین فوتبالیست کلاس نیست ولی با جون و دل بازی میکنه. و از همه مهمتر خیلی کلاس رو دوست داره.
هفته پیش که رفتیم کلاس فهمیدم جلسه آخر پاییز بوده. اومدم ثبت نامش کنم برای فصل بعد میبینم پر شده کلاس. برای امروز ثبتنامش کرده بودم و کلی توضیح داده بودم که پنجشنبه پر بوده حالا شده سه شنبه. صبح از خواب که پاشده هیجان زده که امروز کلاس فوتبال هست. بعد ظهری زنگ زدند که کلاس امروز به حد نصاب نرسیده تشکیل نمیشه.
یعنی اون لحظه فقط دلم میخواست زار زار گریه کنم. مخصوصا اینکه اومدم غر بزنم که شما همیشه ای.میل میزدید و چرا این بار نزدید که ما بدونیم کی ثبتنام کنیم. ولی فهمیدم که جی.میل که مثلا میاد به ما لطف کنه و ای.میلهای تبلیغاتی و شبکههای اجتماعی رو از بقیه جدا میکنه، ای.میلهای کلاس رو همه فرستاده تو قسمت تبلیغاتی.
حالا قراره جمعه ببرمش یه پارک دیگه با یه معلم دیگه. از حالا حسابی غرش رو به من زده که چرا همه چی different شده. ولی خب توضیحهای منو فهمیده چون تا علیرضا اومده فوری براش توضیح داده که friendها به اندازه ثبت نام نکردن کلاس تشکیل نشده :))