معصومه رو از رو اینستاگرم میشناسم و همیشه تحت تاثیر خونه مرتبش و زندگی روی برنامهاش هستم:
معصومه هستم. ٣٧ سالمه و سيزده سال پيش ازدواج كردم و برای زندگی رفتیم دبی. دو تا دختر دارم. يازده ساله و پنج ساله. يكی دبي دنيا اومده و يكی تورنتو. هفت سال هست که ساكن تورنتوی كانادا هستيم.
روزهای هفته ما مخصوصا صبحها روی دور تنده. شش و نيم صبح بيدار ميشم و توی نيم ساعتی كه تا هفت مونده، نماز میخونم و تخت دختر كوچيكه رو كه نصف شب اومده تو تخت ما، مرتب میكنم و ميرم آشپزخونه مشغول بستن ظرف نهار دختر بزرگه ميشم و همزمان ميز صبحانه رو میچينم. بقيه بيدار ميشن و پدر خونه مشغول رسيدگی به صبحانه كوچيكه ميشه. منم مثل فرفره دور خودم مي چرخم و از اونجايی كه وسواس دارم که وقتی از خونه ميرم بيرون همه جا مرتب و تميز باشه، سريع بقيه تختها رو مرتب میكنم و ساک ورزشم رو آماده میكنم. دختر بزرگه رو پدر خونه میرسونه سر خيابون كه با اتوبوس مدرسهش بره و كوچيكه رو من میرسونم مانتسوری و ميرم جيم. هر روز يک ساعت ورزش میکنم. بعد از ورزش باز روی دور تند میافتم و بعد از دوش گرفتن، ناهار آماده میكنم و ميرم دنبال دختر كوچيكه. بعدازظهرها قبل از اومدن دختر بزرگه يكی دو قسمت از سريالهای مورد علاقهم رو هم از نتفليكس تماشا میكنم. میتونم بگم اين تنها زمانيه كه راحت مي شينم:)
بعد از اومدن دختر بزرگه از مدرسه و یک ساعت استراحت كلاسهای فوق برنامه شروع ميشه كه بردن به كلاس پاتيناژ و رياضی و مدرسه فارسی رو پدر خونه به عهده داره و بردن به كلاس بسكتبال و كارهاي هنری و پيانو رو من. روزهای شنبه و سهشنبه رو هم در کتابخونه میگذرونیم. معمولا كلاسها حول و حوش هفت بعدازظهر تموم ميشن به غير از فارسی و پيانو. وقتی میرسيم خونه شام بچهها رو كه معمولا اضافه غذای ظهر هست گرم میكنم و میخورن. اگر هم چيزی نداشته باشيم به تقاضای بچهها پيتزا سفارش ميديم يا ساندويچ ايرانی میخريم كه باز هر چی بمونه ميشه ناهار فردای دختر بزرگه برای مدرسه. بعضی روزها هم دوست داره براش زنگ ناهار ساندويچ از سابوی يا تيم هورتونز بخرم و ببرم.
آخر هفتهها يك روز به مدرسه فارسی میگذره و يك روز به كلاس پيانو. یک روز در هفته هم خانوادگی ميريم سينما و يا اگر فيلم جديد و خوبی نباشه ميريم رستوران و يا پارك.
رسيدگی به درس و مشق دختر بزرگه با پدر خونهس و دختر كوچيكه با من. روزهای سه شنبه صبح یک ساعت و نيم كلاس يوگا ميرم. اين كلاس رو از زمانی که دبی بودیم شروع كردم و خوشبختانه با همون استاد در تورنتو دارم ادامه ميدم. دو سال و نيم كالج رفتم و زبان فرانسه رو ياد گرفتم. هر روز كه تنها هستم سعی میكنم راديوی ماشين رو روی كانال فرانسوی بگذارم و اخبار رو به فرانسه بشنوم كه برام تمرين هم باشه.
هميشه به دنبال آموزش و يادگيری هستم مخصوصا در رابطه با روانشناسی كودكان و نوجوانان. به نظرم سختترين كار دنيا تربيت كردن فرزند هست كه گاهی وقتها فكر میكنم در اين زمينه موفق نبودهام. اما وقتی میبينم بقيه مادرها هم تو دورهای مشكلات من رو داشتن، آروم میشم و به دنبال راه چاره میگردم.
دكور كردن خونه يكی از كارهای مورد علاقهم هست. وقتی كاری رو بهم میسپرن سعی میكنم به بهترين نحو انجام بدم و ايده آل گرا هستم. وقتشناسم و وقتی كسی زمانی رو برای انجام كاری يا وعدهای مشخص میكنه روی دقيقه و ثانيهش هم حساب میكنم :)
عاشق پزشكی و مطالبش هستم و به همين دليل خيلی مطالب مربوط بهش رو دنبال میكنم و میخونم.كارهای خونه رو خودم انجام ميدم. چند ماه هست خانم مجارستانی نازنينی رو دوستان معرفی كردن كه دو هفته يكبار براي تميزكاری مياد و هميشه ميگه شما اصلا به من نياز ندارين غافل از اينكه وجودش توی خونه به من حس خوبی ميده شايد چون مادرم رو بيست و يک سال پيش از دست دادم و برام مثل مادر میمونه.