هر چقدر آدمهای جور وا جور و از فرهنگهای مختلف ببینم باز هم دیدن تفاوت آدمها برام عادی نمیشه. چند روز پیش با یکی از مامانهای همکلاسیهای سپهر حرف میزدم، و داشتم تعریف میکردم که دوستای قدیمیمون که چند سال بوده ندیده بودیمشون مهمونمون بودن. گفت وای چقدر خوب ما آخرین باری که کسی خونمون دعوت بوده دو سال پیش بوده! بعد دیروز داشتم پادکست گوش میکردم و یکی از اجرا کنندههای پادکست تعریف میکرد که میزبان مهمونی تنکسگیوینگ بوده. میگفت در زندگیم دو تا واقعه خیلی تاثیرگذار بوده: یکی زایمان طبیعی بچهام و یکی میزبانی مهمونی تنکسگیوینگ! و تازه اینو هم بگم که همه غذاها رو از بیرون گرفته بودن و فقط گرم کردهان!