اون موقعی که پانتهآ گفت که کتاب هفت عادت مردمان موثر رو بخونیم منم گفتم بهانه خوبیه که شروع کنم. ولی حقیقتش هم انقدر کتاب خوندن از برنامهام خارج شده و هم این کتاب برام سخته خوندنش که هنوز از فصل دومش جلوتر نرفتهام. و بعد انقدر فاصله افتاد که دوباره از اول خوندم. نمیگم کتاب خوبی نیست اتفاقا خیلی ایدههای خوب زیادی داره که میتونه زندگی آدم رو زیر و رو کنه. ولی مثلا خیلی اسم داره. صدتا مفهوم با صدتا اسم رو هی معرفی میکنه که باعث میشه حواس آدم از نکته اصلی پرت شه و هی فکر کنه مثل کتاب درسی باید تعریف این کلمه جدید رو یادداشت کنه و حفظ کنه!
مقدمه کتاب سه تا نکته مهم داشت به نظر من.
- یکی مفهوم پارادیمه (الگوی فکری؟). شاید براتون پیش اومده باشه که با یه اطلاعات جدید یا تجربه جدید، یهو نوع نگاهتون به یه چیزی تغییر میکنه و انگار یه سویچی تو مغز آدم جابهجا میشه و دنیا رو متفاوت از چند لحظه قبل میبینی. اینکه در واقع ما دنیا رو نه اونجوری که هست بلکه اونجوری که خودمون هستیم میبینیم. مثال خیلی بدیهیش برای من وقتیه که همون حرف رو دوست بزنه یا دشمن واکنش ما از زمین تا آسمون فرق میکنه. پس برای تغییر خودمون به جای اینکه رو رفتارهامون کار کنیم خوبه که اول نوع نگاهمون رو بررسی کنیم و درستش کنیم.
- یکی دیگه اصول. این اصول، حداقل تا جایی که من خوندم به نظر میاد پایه و اساس این کتابه و تو هر مبحثی بهش برمیگرده. و یکی از اون قسمتهاییشه که میره رو اعصاب من! خود نویسنده خیلی خیلی آدم مذهبیه و این جور با قاطعیت راجع به اصول خدشه ناپذیری که همه انسانها در خودشون دارن حرف زدن، تو هر پاراگرافش اینو به آدم یادآوری میکنه.
- و نکته سوم هم داستان غازیه که تخم طلا میگذاره. اینکه برای تخم طلای بیشتر نباید شکم غاز رو پاره کرد. و باید همیشه حواسمون به تعادل بین محصول و اون چیزی که محصول رو تولید میکنه باشه.
و اما هفت عادت.
عادت اول: عامل بودن.اینکه هر اتفاقی هم برای ما افتاده و میافته در نهایت ما مسوول واکنشی هستیم که به اون اتفاق نشون میدیم. مهمترین مبحث این بخش تعریف دایره تاثیر و دایره توجه و نگرانیه. اینکه باید هر چقدر بیشتر سعی کنیم توجهمون رو به جای چیزایی که تحت کنترل ما نیستن و ما هیچ تاثیری نمیتونیم روشون داشته باشیم، بیاریم رو چیزایی که میتونیم تاثیری روشون داشته باشیم. چه مستقیم مثل رفتار خودمون که تحت تاثیر مستقیم ماست. اونا رو میتونیم روش کار کنیم (عادتها). یا چیزهایی که روش میتونیم تاثیر غیر مستقیم بگذاریم مثل رفتار دیگران (تاثیرگذاری). ولی مواردی هست که ما اصلا کاری نمیتونیم براش بکنیم مثلا اینکه هوا چه طوره یا از همه مهمتر چیزی که دیگه گذشته و تموم شده. این قسمت سوم رو فقط باید پذیرفت و ازش گذشت.
عادت دوم: در نظر گرفتن پایان. اول این بخش با این تمرین شروع میشه که با پایان نهایی شروع کنین. سعی کنین تجسم کنین که تو مراسم ختم خودتون شرکت کردین. دوست دارین چی راجع بهتون بگن؟ این طوری میتونین اولویتهاتون در زندگی رو برای خودتون مشخص کنید. و توصیه میکنه که حتما یه زمانی رو خیلی مشخص کنار بگذارید و قلم و کاغذ دست بگیرید و این قانون اساسی زندگیتون رو بنویسین. یه راه حلی که ارائه میکنه اینه که به نقشهای مختلف زندگیتون فکر کنین، فرزند، پدر/مادر، خواهر/برادر، کارمند/رییس، همکار، شهروند و ببینین که تو هر کدوم از این نقشها چی براتون مهمه. البته در نظر گرفتن پایان و هدف رو برای شروع هر پروژهای توصیه میکنه. این وسط تو پرانتز این ایده تصور کردن رو به عنوان یه ابزار خوب توصیه میکنه. بشینین با خودتون موقعیتهای چالش برانگیز زندگیتون رو تصور کنین. و تمرین کنین که دوست دارین تو اون موقعیت چه طوری رفتار کنید.