به دنبال گنج

نمی‌دونم اسم Geocaching رو شنیدین یا نه، یه جور شاید بشه گفت بازیه، که یه کسایی می‌رن یه چیزی رو یه جا قایم می‌کنن و بعد بقیه می‌رن با استفاده از مختصات جغرافیاییش اونو پیدا می‌کنند. خود بازی قدیمی‌تر از موبایل‌های هوشمنده (با همین اسم از سال ۲۰۰۰ شروع شده) ولی الان با وجود این گوشی‌ها که جی.پی.اس دارن خیلی راحت شده. کافیه اپلیکشنش رو نصب کنی و رو نقشه ببینی نزدیکت کجا چیزی قایم شده. 

البته به راحتی به اون محل رسیدن هم نیست. اونجا که می‌رسی حالا باید این ور اون رو بگردی تا پیداش کنی. تو خود اپلیکیشن بهت می‌گه که سایزش چقدره. ممکنه  کوچیک مثلا اندازه یه بسته قرص باشه یا بزرگ‌تر یا حتی کوچیک‌تر. بعد ممکنه زیر درخت، لای سنگ‌ها، زیر صندوق پستی خلاصه هر جا که فکر کنی قایم شده باشه. 

امروز سپهر حوصله‌اش سر رفته بود و پیشنهاد دادیم بریم Geocaching. به جای اول که رسیدیم داشتیم از خیابون رد می‌شدیم که دیدیم یه آقای قد بلند چهار دست و پا خم شده و داره زیر صندوق مخابرات رو نگاه می‌کنه. خنده‌مون گرفته بود چون مطمئن بودیم اونم برای همون هدف ما اومده. گفتیم فکر کنیم شما هم دارین دنبال همون چیزی می‌گردین که ما می‌گردیم. خندید و گفت آره و معلوم شد با خانمش و دو تا دختراشون هستند. اونا یه چیزی پیدا کرده بود ولی مطمئن نشدیم که درست بود یا نه. چون یه قسمت مهم یه geocache یه تیکه کاغذه به اسم log که هرکسی پیدا می‌کنه تاریخ و مشخصاتش رو اون تو بنویسه. ولی این یکی اینو نداشت ولی توش سکه بود.  با اونا به این نتیجه رسیدیم که دیگه لابد همینه. 

رفتیم سراغ جای بعدی، داشتیم می‌گشتیم که صاحب یه مغازه‌ای که اونجا بود اومد گفت دنبال چی می‌گردین. علیرضا گفت والله یه چیز یه کم مسخره. طرف خندید و گفت اگه همون چیزی که فکر می‌کنم باشه که مسخره نیست و خیلی هم جدیه. به سپهر گفت می‌تونی راز نگه داری؟ بیا بهت  بگم. سپهر هم هیجان زده شده بود.  آقاهه در گوشش جاش رو گفت و سپهر فوری رفت برش داشت.

خلاصه geocaching امروز یه مدل دیگه هیجان انگیز شد.