Author Archives: رویا

Memoirs of a Geisha

چند وقت پیش یکی از دوستام داشت راجع به علاقه‌اش به فرهنگ ژاپنی‌ها می‌گفت و اینکه برای اینکه یه چیزهایی یاد بگیره رفته یه کلاس فرهنگ ژاپنی گرفته و چند‌تا غذای ژاپنی یاد گرفته و اینکه یه کتابی هم داره می‌خونه. اون موقع فقط فهمیدم که اسم کتاب آشناست ولی درست نفهمیده بودم. اما همین چند وقت پیش تو تلویزیون تبلیغ فیلم خاطرات یک گِیشا (Memoirs of a Geisha) رو که دیدم فهمیدم این همون کتابه. از همون دوستم کتاب رو قرض گرفتم و خوندمش. سه روزه تمومش کردم (البته اگه فارسی بود که هنری نبود ولی تو انگلیسی سرعتم خوب نیست اصلا) . کتاب خوبی بود به نظرم. یه عالم مهم که کشش داستانه رو که داشت. مخصوصا که اولش که داستان شروع می‌شه و راوی داستان که اون موقع یه دختر ۸-۹ ساله‌است رو با خواهرش از خونوادش می‌خرند و می‌برند به کیوتو. من البته از اسم کتاب می‌دونستم که قراره گیشا بشه ولی چون نمی‌دونستم گیشا چیه هی‌می‌خواستم بدونم چه بلایی به سرش میاد.
خلاصه تو این کتاب می‌فهمین که گیشاها به قول خودشون هنرمندن اما بیشتر به منظور سرگرمی دیگران. یه سری هنرها مثل رقص، مراسم چایی، زدن موسیقی و اینا رو یاد می‌گیرن تا تو مهمونی‌ها بقیه (به خصوص مردها رو) سرگرم کنن.
همون جور که کتاب رو می‌خوندم بعضی از چیزها رو هم تو اینترنت نگاه می‌کردم که ببینم چی هستن واقعا مثلا مدل موی momoware که گیشاها وقتی به مقام دستیاری می‌رسن برای اولین بار موهاشون رو اینجوری می‌بندن:


یا مثلا رقصی که می‌کنن

کل داستان البته یه داستان عاشقانه هم هست که من خوشم اومد به دلایل شخصی!

Continue reading

سقوط هواپیما

دیشب بعد از یک سخنرانی (توسط همون آشنای این مطلب !) با یه تعداد از استادا و دانشجو‌ها رفتیم برای شام،
یه رستوران ایتالیایی آن‌چنانی که به پولی که از ما گرفته بودند می‌ارزید ولی به قیمت‌هایی که توی منو بود، عمرا.
برای من مقدار زیادی خسته کننده بود چون اکثرش یا حرف ریاضی بود یا ریاضی‌دان‌ها!
اما نکته جالب این بود که سه بار بحث دانشگاه و ریاضی در ایران مطرح شد. مثلا این که شما همدیگه رو تو ایران می‌شناختین که جوابش این بود که آره همه از یه دانشگاهیم. این که عجب دانشگاه خوبی. دانشگاهتون واقعا قابل مقایسه با بهترین دانشگاه‌های دنیاست. جالبه که در ایران همچین توجهی به ریاضی می‌شه. باید حتما یه سر ایران رو ببینیم. خوب بود اگه می‌شد یکی از کنفرانس‌های انجمن ریاضی آمریکا رو تو تهران برگزار ‌کرد.

حالا هرچقدر ما بخوایم بگیم که آره فکر خوبیه. اون‌قدرها هم نباید سخت باشه، چه فایده وقتی این می‌شه جزو ۵ خبر اول:(

Harry Potter

روز شکرگزاری (Thanksgiving) که البته خیلی ازش گذشته رفتیم فیلم هری پاتر و جام آتش (Harry Potter and the Goblet of Fire). وقتی که داشتم کتاب‌هاش رو می‌خوندم برای علیرضا هم تعریف می‌کردم. به‌ همین خاطر علیرضا هم بدون اینکه کتاب‌ها رو خونده باشه ماجرا‌ها رو می‌دونست. برای همین برای هر دو تامون هیجان انگیز بود. من که خوشم اومد از فیلمش. خب این کتابش خیلی طولانی و با جزئیات بود ولی همه کتاب رو فیلم نکرده بود.
یه چیزایی رو حذف کرده بودند که تو کتاب‌های بعدی هستند. مثلا Winky. یا اینکه اون خبرنگاره Rita Skeeter که چه جوری خبرها رو پیدا می‌کنه و چه کارش غیر قانونیه. شاید تو فیلم‌های بعدی هم این قسمت‌هاش رو حذف کنند.
خب چون از عکس گذاشتن خوشم میاد اینم عکس‌های یعضی از شخصیت‌ها. که در ضمن هم ببینین Viktor Krum چقدر بی‌ریخت بود و Cedric Diggory چقدر خوش‌تیپ بود!

Ron, Hermione, Harry, Cedric, Fleur, Viktor,Mad-Eye Moody, Ginney



پ.ن. آره منم دقیقا از فیلم که بیرون اومدم به همین فکر کردم که اگه کسی کتاب رو نخونده باشه می‌فهمه چی به چی می‌شه یا نه؟
مثلا یه چیز عجیب دیگه هم که توضیح داده نشد این بود که چرا چوب‌های هری و ولدمورت به هم اون واکنش رو نشون می‌ده.
اما خب من هیچ وقت فیلمی ندیدم که بهتر از کتابش باشه. پس موقع فیلم دیدن باید انتظار رو اورد پایین ؛)
یه چیز دیگه که دیدم این مطالبی بود که تو ویکی‌پدیا هست راجع به هری‌پاتر. برین پایه بودن ملت رو تو خدا ببینین. نشستن تمام کاراکترهای داستان رو یکی یکی توضیح دادن. تو قسمت فیلم‌ها هم توضیح تفاوت‌های کتاب‌ها با فیلمش هست!

Getting Things Done

یه چند وقت پیش داشتم دنبال یه مطالبی می‌گشتم تو اینترنت راجع به منظم بودن و کارا رو به موقع انجام دادن. یکی از چیزایی که خیلی زیاد دیدم اشاره به یه کتابی بود به اسم Getting Things Done نوشته David Allen. یعنی الان نکاتی که تو کتابش معرفی کرده به صورت یه روش در اومده که حسابی شناخته شده است. اینجا می‌تونین بیشتر راجع بهش بخونین.
منم رفتم کتاب رو گرفتم خوندم. البته کلا کتاب برای کساییه که خیلی خیلی کار دارن مثلا مدیر جایی هستند و از بس کار دارن نمی‌رسن کاراشون رو انجام بدن و اصلا کتاب تو قسمت Business کتاب‌فروشی گذاشته شده بود. نه اینکه برای کسایی مثل من که یه دونه کار دارن و همون یکی رو هی عقب می‌اندازن.
ولی خب چیزای جالبی تو کتاب بود که شاید کم کم راجع بهشون بنویسم.
یکی از قدم‌های مهمی که تو کتاب معرفی می‌کنه برای شروع به منظم شدن اینه که همه کارهات و مشغولیات ذهنیت رو اول جمع کنی یه جا.
خودش پیشنهاد می‌کنه که یه آخر هفته (یک یا دو روز) رو کامل اختصاص بدی به این کار. بعد تمام اتاق‌های خونه و محل کار رو بگردی و همه چیزهایی که احتیاج دارن کاری راجع بهشون بشه جمع کنی یه جا، یا رو یه ورق کاغذ تمام این‌ها رو یادداشت کنی.
بعد بشینی و به اون لیست تمام کارهایی که تو ذهنت هستن رو هم اضافه کنی. از آرزوهای بزرگ و شاید دست نیافتنی تا قرار ملاقات‌ها و لیست خرید و بقیه.
این تازه شروع کاره و قدم‌های بعدی‌ای وجود داره که خیلی مهمن. ولی به نظرم خود این خیلی کار مهمیه. این که یک‌بار بشینی و همه کارهایی که تو ذهنت هست رو بیاری بیرون خیلی دید خوبی به آدم می‌ده.
خب ادامه‌اش رو انشالله بعدا می‌نویسم. شاید اصلا یه سری مطلب راجع به این کتاب و بقیه نکات کوچیکی که خودم بهش برخورد می‌کنم بنویسم.

لخلاخ

امروز می‌خواستم یه غذای سریع درست کنم که تکراری نباشه. تو کتاب مستطاب آشپزی یه نگاه کردم، چشمم افتاد به لخلاخ. لخلاخ یه غذای جنوبیه که قبلا هم شیراز خورده بودم و خیلی خوشمزه است.
این جوری که نجف دریابندری گفته، لخلاخ از کلمه عربی لخلخه اومده که به معنی بوی خوش است. ظاهرا مردم جنوب بیشتر این غذا رو با ماهی هامور درست می کنند که لعاب‌داره حسابی.
ولی خب این یه نسخه ساده و دانشجویی با تن ماهی:
یه پیاز بزرگ رو خرد کنید و سرخ کنید، دو سه تا حبه سیر کوبیده شده رو هم بهش اضافه کنید و سرخ کنید. به این زردچوبه و یه ۱-۲ قاشق فلفل قرمز اضافه کنید. دو تا تن ماهی رو به این اضافه کنید. و یه تفتی بدین.
سه پیمونه برنج رو با شوید دم کنید (من خودم با پلوپز درست می‌کنم و شوید رو هم همین‌طوری چشمی می‌ریزم) و بعد ماهی رو بهش اضافه کنید. این عکس غذای ظهر ما:


روش هم می‌شه پیاز داغ و فلفل قرمز ریخت. که قیافه‌اش نزدیک‌تر به عکس کتاب مستطاب آشپزی شه: