دیروز سمینار مهدکودک سپهر بود. از قبل نظرخواهی کرده بودن که راجع به چه موضوعهایی دوست دارین حرف زده بشه و به این نتیجه رسیده بودن که بیشتریها دوست دارن بدونن بچهها چی یاد میگیرن.
یه خوبی عمدهاش این بود که من معلمها و یه تعدادی از کسایی که اونجا کار میکنن رو شناختم بالاخره.
اول از همه یه فیلمی نشون دادن از کلاسهای مختلف و بچهها در حال کارهای روزمرهشون. سپهر که البته داشت تو فیلم دستش رو میشست! ولی جالب بود که حتی تو سن بچههای کوچیکتر هر کسی داشت با دقت یه کاری میکرد.
بعد یکی از معلمها کلا راجع به نگاه مونتسوری به آموزش حرف زد. چون دقیق جملههای اونو یادم نمییاد و خودم هم اونقدر اطلاع ندارم که از خودم بنویسمشون با جزئیات نمیتونم بگم ولی خب حرف کلیاش این بود که نگاه عمومی جامعه به آموزش بچهها مثل کارخونه ماشینسازیه. بچهها یه با یک تاریخ ساخت (تاریخ تولدشون) وارد سیستم میشن و بعد تو هر مرحله یه چیزایی بهشون اضافه میشه. مثلا یاد میگیرن جمع کنن یا ضرب کنن یا بخونن یا بنویسن. ولی تو مونتسوری بیشتر روی علاقه و توانایی ذاتی بچهها برای یاد گرفتن حساب میشه و اون مرحله مرحلهای که تو سیستم آموزشی معمولی هست اینجا نیست. اینه که شاید تو یه مرحله به نظر بیاد که در حالی که بچههای دیگه دارن ABC یاد میگیرن بچهها تو مونتسوری دارن نخ رو از وسط مهرهها رد میکنن و خب تو یه مرحله دیگه خیلی جلوتر از بچههای دیگه باشن.
بعد یه معلم کلاس toddlerها (که میشه از ۱۸ ماهه تا آخر دو سالگی) با محور تمرکز حرف زد. اینکه بچهها با تکرار و تمرکز یه چیزی رو یاد میگیرن. اینه که تو مونتسوری خیلی سعی میشه که وقتی بچه سرگرم کاریه هیچ وقت تمرکزش به هم نریزه. و حتی بهش یاد داده بشه که بتونه هرچقدر بیشتر و بیشتر تمرکز کنه و سر یه کار وقت بیشتری بگذاره. بعد یکی دو تا از وسایلشون رو نشون داد. یه چیزی شبیه این مثلا
که این استوانهها رو یکی یکی در میارن و بعد میگذارن سرجاشون که علاوه بر کار کردن روی هماهنگی دست و چشمشون تمرکزشون رو هم بالا میبره.
بعد یه معلم از کلاس primary (سه سالگی تا آخر ۵ سالگی) اومد و اون هم باز راجع به اهمیت تمرکز حرف زد. و باز چند تا از کارایی که میکنن رو نشون داد. مثلا جا به جا کردن لوبیا از یه کاسه به یه کاسه دیگه با قاشق. یا کار کردن با زنجیره عددها:
پدر مادرها هم خب کلی سوال داشتن. از جمله خودم! مثلا اینکه آیا این تاکید روی تمرکز باعث نمیشه بچهها تو محیط شلوغ نتونن کار کنن. که گفتن اتفاقا کلاسهای مونتسوری معمولا زیاد هم ساکت نیست. و چون هر کسی داره یه کاری میکنه همیشه کلی سر و صدا و distraction هست. البته چیزی که من دیدهام حداقل تو سن مهدکودک خیلی ساکته کلاساشون به نسبت جاهای دیگه. البته چیزی که حواس پرت کنه زیاده چون همه وسیلهها و خوردنیها همیشه در دسترسه و هر کسی هم داره یه کاری میکنه. یا مثلا اینکه وقتی یه چیزی رو به بچهها نشون میدن (مثلا همین ریختن لوبیاها از یه کاسه به یه کاسه دیگه) فقط نشون میدن و حرف نمیزنن و توضیح نمیدن. من برام سوال بود که چرا با کلمه توضیح نمیدن و خود این فرصتی نیست که بچهها کلمههای مربوط رو هم یاد بگیرن؟ که گفتن توضیح دادن مخصوصا که بچهها به جای نگاه کردن به وسیله به صورت معلم نگاه میکنن بیشتر حواس پرت کنه. و فعالیتهای کلامی خودش دسته جداییه که روش کار میکنن.
بعد هم گفتن که کلا مونتسوری با امتحان و نمره و جایزه و اینا همخونی نداره و اینه که قبلا امتحانهای استاندارد مدرسههای آمریکا رو نگرفته بودن. ولی آخر پارسال برای اولین بار گرفتن. اول به دلیل اینکه هرچقدر هم مخالف باشی به هر حال امتحان دادن چیزیه که بچهها باید بلد باشن چون در یه زمانی از این سیستم میرن بیرون و باید امتحان بدن. و بعد هم اینکه بچهها نمرههاشون رو لازم دارن اگه از این مدرسه بخوان برن جای دیگه. بعد نمرهها رو نشون دادن که خب خیلی خوب بود. یعنی تو کودکستان مثلا به اندازه کلاس اول بودن و بعد همین طور خیلی خیلی بهتر میشدن تو این حد که کلاس چهارم تو بعضی از موضوعها حتی از بچههای آخر دبیرستان بهتر بودن. جالبیش همین بود که مثلا یه نمره تو قسمت «روشهای ریاضی» داشتن و به نمره تو قسمت «حل مساله ریاضی». که ظاهرا روش ریاضی اینه که ۲+۲ چند میشه و بعد مساله ریاضی این که دو تا سیب داری دو تا سیب میخری چند تا سیب داری. مثلا کلاس چهارمیها تو مساله ریاضی به اندازه کلاس هفتمیها بودن و بعد تو روشهای ریاضی به اندازه همون بچه کلاس چهارمی.
خب یه سوالی هم که خیلیها داشتن این بود که بچههایی که از اینجا مدرسههای دیگه میرن چه جورین. خب البته اونا از یه طرف میخواستن بگن که بهتره دبستان هم اینجا نگهشون دارین و از یه طرف خب نمیخواستن بگن که بچهها مشکلدارن جاهای دیگه. مدیرشون گفت که با یکی از شاگرداش که رفته یه شهر دیگه که مونتسوری نداشته و رفته جای دیگه حرف میزده و اون گفته که خب روش معلمها که دستور میدن و اینا شاکیش میکنه ولی خب میپذیره که این مدرسه این طوریه و خیلی موفقه. بعد یکی از مادرها اومد که بچه بزرگترش رفته بوده public school. میگفت که کلاس اول سختش بوده هم با روش اون جا آشنا شدن هم اینکه حوصلهاش سر میرفته و بعد از کلاس دوم وارد یه سیستمی که اینجا برای بچههایی که پیشرفتهتر هستند شده و اونجا راضیه خیلی.
کلا جلسه خوبی بود که یه کم بیشتر با محیط مدرسهشون آشنا شدم. و البته