Tag Archives: برکلی

پدر و مادرها در مدرسه

بعضی چیزا تو مدرسه جدید سپهر رو خیلی دوست دارم. بیشتر از همه طوری که پدر مادرها تو کارای مدرسه دخیل هستند. اصلا نمی‌دونم که اینجا وضع مالی و شغلی پدر مادرها چی هست و شاید دلیل عمده‌اش همین باشه که با مدرسه سپهر تو سن‌دیگو فرق داره. اونجا درصد خیلی زیادی از پدر و مادرها تو شرکت‌های اونجا مخصوصا یه شرکت مخابراتی بزرگ که تو شهرمون هست کار می‌کنند و به نظر همه‌اش سرشون شلوع میاد. اینجا حداقل یه تعدادی هستند که به نظر آزادترن.

تو مدرسه سن‌دیگو از ساعت ۸ تا ۸:۲۵ می‌تونیم بچه‌ها رو ببریم. با ماشین می‌ریم و جلوی در مدرسه صبر می‌کنیم و یکی از معلم‌ها یا پدر و مادری که اون هفته نوبتش هست میان و بچه‌ها رو پیاده می‌کنند و می‌برن تو مدرسه. اینجا صبح‌ها از ساعت ۸:۳۰ تا ۹:۰۵ دقیقه می‌تونیم بچه‌ها رو ببریم. یه تعداد خوبی پیاده بچه‌ها رو می‌رسونن چون خونه‌‌هاشون همین نزدیکه. هر زمانی تو این بین که برسی می‌تونی تو کلاس بمونی تا ساعت ۹:۰۵ که همه با هم شعر خداخافظی از پدر مادرها رو می‌خونن. معمولا بیشتر وایمیسیم و بازی کردن و کارهاشون رو تماشا می‌کنیم. بعضی‌ها کتاب می‌خونن برای بچه‌شون. و خب بعضی‌ها هم با عجله می‌رن.

تو این دو ماهی که ما اینجا بودیم یه بار مدرسه fundraising داشته که با کمک خود پدر مادرها یه سری وسیله یا خدمات جمع شده و بقیه اون چیزها رو براش پول دادن تا یه پولی برای مدرسه جمع بشه. ما چون تازه اومده بودیم و خب می‌دونستیم که قرار هم نیست بمونیم نرفتیم ولی اطلاعیه برنامه رو که می‌خوندم برام جالب بود از مقدار و چیزای جالبی که پدر مادرها برای مدرسه داده‌ان. اگر خودمون بودیم شاید همچین خوشایند هم نبود که علاوه بر پول شهریه باید این طوری هم پول اضافه بدیم ولی از راه دور خوندنشون جالب بود.

اینجا هر هفته تغدیه رو یکی از پدر مادرها میاره. مدرسه سپهر هم همین طوره. البته تو مدرسه سپهر خودشون می‌گن که چی بیاریم. و خیلی تاکید شدیدی رو سالم بودن دارن و همه‌ چیزایی که می‌بریم میوه و سبزیجات هستن. ولی اینجا خود پدر مادرها تصمیم می‌گیرن چی بیارن. میوه همیشه هست حداقل یه نوع ولی خیلی چیزای تیپیکال که بچه‌ها اینجا می‌خورن و بعضی‌هاش پر شکر هست رو هم خیلی دیدم که میارن. تو مدرسه سپهر همون کسی که اون هفته مسوول تغذیه است مسوول پیاده کردن بچه‌ها صبح‌ها هم هست. اینجا همون کس آخر هفته ملافه‌ها و پتوهای بچه‌ها رو که ظهر می‌خوابن روش رو می‌بره و می‌شوره و اول هفته میاره.

تو مدرسه سپهر یه سری برنامه مثلا برای روز مادر، روز پدر، پیک‌نیک سالیانه و اینا هست که اینجا هم هست. ولی مدرسه سپهر هر از مدتی هم برنامه‌های آموزشی هست. بیشتر توضیح راجع به اینکه فلان موضوع خاص تو مدرسه چه جوری تعلیم داده می‌شه ولی اینجا به نظر نمی‌آد همچین چیزی داشته باشن.

و این که واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم. این بود که این هفته اینجا هفته معلم بود. پدر مادرها تعداد زیادی ای.میل زدن و ایده دادن و با هم هماهنگ کردن و یه برنامه برای کل هفته ریختن. یکی از پدر مادرها سه تا گلدون شیشه‌ای خرید و هر کدوم از بچه‌ها دوشنبه صبح یه شاخه گل برای هر کدوم از معلم‌ها اوردن. کلاسشون ۱۸ نفر هستند و این طوری سه تا دسته ۱۸ تایی گل درست شده بود که خیلی قشنگ شده بودند.

IMG_1710

بعد خانواده‌ای ۵ دلار داده بودیم. سه‌شنبه برای معلم‌ها پیتزا گرفتن و سه نفر هم داوطلب شدن که موقع ناهار و استراحت بعدش مراقب بچه‌ها باشن تا معلم‌ها با هم دیگه ناهار بخورن و یه کمی استراحت کنن. چهارشنبه یه صبحونه نون‌پنیری ساده برای معلم‌ها گرفتن. و امروز هم که پنجشنبه بود بچه‌ها برای هر کدوم از معلم‌ها یه کارت درست کرده بودن و بردن.

حالا تو مدرسه سن‌دیگو سپهر تو دفترچه راهنمایی که اول سال می‌دن گفتن که به معلم‌ها کادو ندین. اولین کریسمس  که ما اونجا بودیم من ای.میل زدم و پرسیدم که آیا واقعا هیچ کس کادو نمی‌خره. از ۲۲ نفر کلاس ۴ نفر جواب دادن! یه نفر گفت نه . یه نفر گفت ما می‌خریم دو نفر گفتن اگه تو هماهنگ کنی ما حاضریم پول بدیم که با توجه به استقبالی که از ای.میلم شده بود دیدم بهتره هماهنگ نکنم و خودم یه کارت هدیه خریدم برای معلم‌ها.

برکلی

خیلی وقته ننوشته‌ام و خیلی چیزها هست که باید ازشون بنویسم. ولی اگه بخوام برای نوشتن اونا صبر کنم این ننوشتن طولانی و طولانی‌تر می‌شه. پس از نوشتن از همین روزها شروع می‌کنم.

برای یه برنامه کاری علیرضا برای دو ماه اومدیم برکلی. یه خونه اجاره کردیم و سپهر رو هم یه مهدکودک ثبت‌نام کرد‌ه‌ایم. کلی هیجان‌زده بودم برای اومدن اینجا ولی خب غم و غصه‌های پارسال هنوز خیلی ازشون نگذشته و هر از گاهی یادآوری می‌شن. اینجا هم از اونی که فکر می‌کردم سردتره. منم اصلا آمادگیش رو نداشتم و هیچ کدوم لباس مناسب نیوردیم. اول سپهر و بعد خودم سرمای سختی خوردیم و تازه یه کمی دارم بهتر می‌شم. اگه یه کاپشن مناسب هر کدوممون اورده بودیم اونقدری هم هوا بد نیست که نشه قدم زد ولی خب ما به هوای سن‌دیگو لوس شده‌ایم و لباس خوبی نیاوردیم که باید بخریم به زودی.

اما برکلی، شهر خیلی باحالی به نظر میاد. خونه‌ای که گرفتیم نزدیک دانشگاهه و پر از رستوران‌ها و کافه‌های دانشجویی. مدرسه سپهر هم خیلی متفاوته از مدرسه قبلیش و براش تجربه جدیدی خواهد بود که منتظرم ببینم از نظر خودش چه جوریه و چه تغییراتی تو چیزایی که یاد می‌گیره و علاقه‌مندی‌هاش ایجاد می‌شه و چه دوستای جدیدی پیدا می‌کنه.

یه ساعتی با هم فاصله داریم ولی به ندا نزدیک‌تر شده‌ایم و همین که آخر هفته‌ها همدیگه رو ببینیم و کلی حرف بزنیم هم خیلی خوب بوده.