Tag Archives: دو سالگی

خستگی

دیشب ساعت ۹ خوابم برد و حالا ساعت ۲:۳۰ نصفه شب بیدار شده‌ام و خوابم نمی‌بره.
قبلا دیگه ساعت ۷ که شام می‌خوردیم سپهر مسواک می‌زد و حموم می‌رفت دیگه از ساعت ۸ من شب به خیر می‌گفتم و می‌اومدم سراغ کارای خودم. ولی تازگی همه چیز دیرتر شده. هم یه کم دیرتر شام می‌خوریم هم سپهر بعد از شام باز می‌ره سراغ بازی کردن و یه کم باید چونه بزنیم تا بریم برای مسواک و حموم. بعد هم که اصرار که مامان کتاب بخونه و مامان نره و قصه بگه و کمک کنه ( که یعنی من بخوابونمش). اینه که خیلی شب‌ها یا همون پیش سپهر خوابم می‌بره یا می‌ام پایین انقدر خسته‌ام که مغزم برای هیچ کار مفیدی کار نمی‌کنه.