دلم برای روزمره نوشتن تنگ شده. امروز اینجا پیشبینی طوفان هست. البته ما تو ناحیهای نیستیم که خیلی شدید باشه ولی باد از حالا شروع شده. فکر کنم بعضیها هم از ترسشون نرفتن سرکار چون خیابونها صبح خلوت خلوت بود!
Tag Archives: روزمره
هفته گذشته
یه عالم وقته ننوشتهام و چند تا چیز رو هم تلنبار شده که بگم.
اول از همه هفته گذشته شنبه سالگرد ازدواجمون بود. هفت سال گذشت. قرارمون این بوده همیشه که برای سالگردها بریم یک رستوران شیک که به طور معمول نمیریم. البته من یه اعتقادی در مورد غذا دارم که برعکس خیلی چیزهای دیگه که هرچقدر پول بدی آش میخوری! در مورد غذا لزوما وقتی پول بیشتر میدی غذای بهتری نمیخوری. خیلی وقتا این رستورانهای گرون غذاهای خیلی کلیشهای دارن اونم در مقدار کم! البته شاید در واقع من حالیم نیست و کیفیت غذای خیلی خوب رو نمیتونم تشخیص بدم و ترجیح میدم خود غذا متفاوت و هیجان انگیز باشه. اینبار ولی این رستورانی که رفتیم واقعا غذاش خوب بود و جدید هم بود. کاش میشد عکس بگذارم از غذاها. سعی هم کردیم عکس بگیریم ولی انقدر تاریک کرده بودند که هیچ عکسی خوب در نیومد.
به همین مناسبت هم فیلم The Seven Year Itch رو تماشا کردیم!
یکشنبه دو تا از دوستام برام baby shower گرفتن. دخترا دور هم جمع شدیم و غذا خوردیم
کیک خوردیم
و کلی برای نینی کادو گرفتم.
تازه جزو کادوها یه کیک پوشک هم بود!
(عکسها رو خودم نگرفتهام و کار دوستم عاطفه هستند که نمیدونم اینجا رو میخونه یا نه!)
روزمره
خیلی وقته ننوشتهام. البته روزهایی هم نبوده که خیلی نوشتن ازش راحت باشه. روزهای اول که به بهت وغصه و گریه و بعدش گشتن دائم توی اینترنت و تلویزیون و اخبار و حرف مردم و سخنرانی دنبال یه ذره امید گذشت.
این روزها دلم میخواست از چیزای دیگه بنویسم. دلم میخواست از روزمره زندگی بنویسم. از غذایی که پختهام و از لباسی که خریدهام. از کتابایی که خوندهام و فیلمهایی که دیدهام. ولی انگار آدم خجالت میکشه از زندگی کردن. انگار خیانت کردهام. انگار فراموش کردهام. ولی دلم تنگ شده برای وبلاگم. میخوام بازم بنویسم هر از گاهی. از همین چیزای پیش پا افتاده و روزمره.