Tag Archives: سفر

تگزاس – قسمت اول

بعد از این همه مدت ننوشتن خوبه که با سفرنامه تگزاس (آستین و هیوستون) شروع کنم. آخر هفته گذشته به بهانه ارائه مقاله علیرضا رفتیم و مزاحم دوستان شدیم. (البته مزاحم دوستان دیگه‌ای هم شدیم ولی فقط روجا وب‌لاگ داره می‌شه بهش لینک بدم!)

مدت‌ها بود که با هواپیما مسافرت نکرده بودم. دفعه قبل سفر سان‌فرانسیسکو بود که نوشتم مفصل راجع بهش(+ و + و +) . این دفعه خیلی چیزا تغییر کرده بود. یکی اینکه دیگه نمی‌شه مایعات بیشتر از ۳ اونس رو با خودت ببری تو هواپیما. و اگه چیزی زیر ۳ اونس داری باید بگذاری توی کیسه دربسته. من که همه چیز رو گذاشتم نوی چمدون به جز مایع ضدعفونی که از ترس آنفلونزای خوکی! با خودم بردم توی هواپیما.

دفعه پیش ما فقط وسایلمون رو از زیر دستگاه رد کردیم و اون وسط به دوست همراهمون گیر داد که کفش و کمربندش رو درآره. ولی این بار دیگه برای همه همین وضع بود. به سر صف که می‌رسیدی همه باید کفش و کمربند رو در می‌آوردند. لپ‌تاپ و کیسه مایعاتی که می‌خوان با خودشون ببرن رو هم همین‌طور. سخت‌گیرتر شده بودند ولی خب برای همه بود.

این سفر ۴ ساعت و خورده‌ای بود. باز هم فقط نوشیدنی و چوب شور بهمون دادن. ولی هدفون فقط یک دلار بود و آخرش پسش نگرفتن. فیلم هم Last Chance Harvey رو پخش کردند که حوصله سر بر بود.

اولین چیزی که بعد از پیاده شدن توجه جلب می‌کرد اختلاف دما بود. با اینکه شهر خودمون هم گرم می‌شه ولی وقتی می‌اومدیم هنوز خیلی خنک بود.

تو راه خونه یه سر رفتیم فروشگاه مواد غذایی. با اینکه این جور فروشگاه‌های بزرگ معمولا همه چیزهای خیلی رایج تو همه کشور رو دارن ولی می‌شد فهمید که تو یه منطقه دیگه هستی. انواع سس‌های تند. یه بخش بزرگ فلفل تازه. و از همه عجیب‌تر برای ما پوست خوک سرخ شده.

فردا صبح تو یکی از همین کافی‌شاپ‌هایی که حامد حسابی تعریفش رو کرده بود نشستم. خیلی جای آروم و خوبی بود. با اینترنت مجانی. پر از صندلی نزدیک به برق و یه موزیک ملایم.

یک گشتی هم اون اطراف زدم. اکثر ساختمون‌های دانشگاه این مدلیند.

DSC08316

و خیلی خیلی نوتر از ساختمون‌های دانشگاه‌هایی که ما این اطراف دیدیم. مثل پرینستون دانشگاه تگزاس در آستین هم انگار به هنر مدرن علاقه زیادی داشتن. مثلا این مجسمه که اسمش هست گره ساعت (clock knot)

DSC08318

دانشگاه یک وب‌سایت هم از همه مجسمه‌هایی که در محوطه‌اش هست گذاشتن که خیلی مفیده و پریسنتون واقعا کم داره همچین چیزی رو.

سفر به Tofino

این دفعه یک نویسنده مهمان داریم! داداش عزیز در شرح سفر.

جای شما خالی، ما روز جمعه ۴ مرداد به همراه ۹ نفر دیگر از دوستان ونکورری رفتیم به Tofino یک شهر توریستی در این نزدیکی. کل مسیری که ما طی کردیم حدود ۳۰۰ کیلومتر بود:
01-map

بعد از خارج شدن از Vancouver ما با ماشین سوار یک کشتی شدیم و کشتی ما را به شهر Nanaimo در Vancouver Island برد. نکته جالب اینجاست که این جزیره با وجود اینکه اسمش Vancouver Islandه اما خود شهر ونکوور توی این جزیره نیست.
این صف طولانیه سوار شدن به کشتیه:
02-19_47_10

اوائل مسیر که هوا روشن بود و روی عرشه کشتی:

06-20_24_27 03-20_22_17 04-20_23_40 05-20_24_02

خلاصه بعد از رسیدن به جزیره رانندگی کردیم و بعد از گذشتن از یک مسیر پیچ در پیچ رسیدیم به آن خانه ای که گرفته بودیم.

روز اول

جایی که آنجا گرفته بودیم رو به اقیانوس بود:

07-lodge-pano

من صبح زود از خواب بیدار شدم و رفتم که یک نگاهی به بیرون بندازم دیدم که ۳ تا عقاب خیلی بزرگ دقیقا همان روبروی پنجره ما مشغول پرواز کردن بودن:

11-eagle1 08-06_05_30_2 09-06_15_56 10-06_38_40

و البته کمی بعد سر و کله یک خرس سیاه کوچک پیدا شد:

06_05_54

پرنده‌های کوچک و حیوانات دیگر هم آن جا خیلی زیاد بودن و برای خودشون ارکستر اجرا می کردند:

11-birds1 06_32_44

این شهر Tofino خیلی برای موج سواری معروفه اما ما چون دیر از خواب بیدار شدیم و از قبل فکر نکرده بودیم نتونستیم کلاس موج سواری پیدا کنیم. برای همین تصمیم گرفتیم که برویم یک چشمه آب گرم که یک جزیره دیگر همان اطراف بود. برای رفتن به آنجا یک سری لباس عجیب و غریب ضد آب پوشیدیم

15-12_49_39 12-12_34_42 13-12_35_37 14-12_49_07

و سوار یک قایق تندور نسبتا بزرگ شدیم:

16-12_51_39 17-13_02_41 18-13_47_10 19-13_50_37

توی راه به چند دسته نهنگ برخوردیم که خیلی هیجان انگیز بود:

25-whale6 20-whale1 21-whale2 22-whale3 23-whale4 24-whale5

یک سری حیوانات دیگه هم از جمله دلفین، شیر دریایی و تعداد زیادی پرنده دیدیم. جالب بود که این نهنگها الان موقع غذا خوردنشون بود و برای همین دسته های ماهی را تعقیب می کردند و دور هم جمع می کردند. به همین دلیل تعداد زیادی پرنده ماهیخوار هم آن اطراف جمع شده بودند و خلاصه یک مهمانی اساسی بود. حتی قایقران ما هم زودی قلاب ماهیگیریش را در آورد که ببینه می تواند چیزی شکار کند یا نه:

17_57_29 17_59_44

خلاصه خیلی صحنه های جالبی بود بخصوص وقتی که با سرعت خیلی زیاد روی آب بودیم (تقریبا پرواز می کردیم) و یک دفعه یک دسته پرنده هم کنار ما شروع می کردند به بال زدن و با ما آمدن.
آنجا هم که رسیدیم یک غذایی خوردیم و وسط یک جنگل استوایی پیاده رفتیم تا به یک چشمه آب گرم که به اقیانوس می ریخت رسیدیم.

14_05_30 14_12_34 14_30_11 14_19_01 14_34_57 14_21_49 16_19_36 14_45_04 14_35_12 16_19_08 16_13_54 16_52_09 16_49_58

بعد هم دوباره همین راه را برگشتیم با قایق تا Tofino.

12_57_41 18_10_05 12_52_55 12_50_14

و خوب وقتی که رسیدیم اولین چیزی که همه میگفتن این بود که “گشنمه!” برای همین کلی ماهی و سبزیجات درست کردیم و خوردیم (بیچاره ماهی ها):

22_06_21 20_02_54 20_04_42 22_05_48

روز دوم

طبق معمول دیر از خواب بیدار شدن و حالا کجا بریم و اینها (که خوب چاشنی سفر و همین چیزها باعث می شود که خیلی خوش بگذره) رفتیم یک جا کنار یک ساحل خیلی زیبا با موجهای فوق العاده:

beach-pano2

11_22_21 10_38_46 11_33_52 11_31_28

همه هم که حسابی مشغول تفریح بودند آنجا:

11_28_01 10_43_50 10_44_19 10_51_22

با وجود اینکه هوا سرد بود اما بعضیها موج سواری می کردند:

10_50_48 10_53_31 11_28_06 11_28_32

ما هم یک مقدار نشستیم و یک قدمی زدیم و بعد راه افتادیم برگشتیم:

11_01_00 10_51_06 11_11_23 10_40_22 11_08_37 11_31_05

خوب! خیلی طولانی شد… یک کمی دیگر صبر کنید تمام می شود…

تو راه برگشت هم یک خرس دیدیم:

13_54_02 13_53_34

و مناظر خیلی قشنگ:

16_09_46 16_17_05

و بعضیهامون چون خیلی ترسو بودن و می خواستن فقط خودنمایی کنند که ترسو نیستند رفتند Bungee Jumping:

18_10_34_2 17_22_55 17_23_00_2 17_23_07 17_29_53 b2 17_45_45_2 18_10_30 17_22_58

ولی من که چون می دانستم ترسو نیستم و اهل خودنمایی و اینها هم که نبودم نپریدم (ولی الان خیلی پشیمانم!)

در راه برگشتن هم یک مدت در شهر Nanaimo بودیم تا آخر شب که دوباره با کشتی برگردیم. آنجا هم باران شروع شد که یادآوری کنه که آخرین روزهای تابستون ونکوور دارد به سر می آید.

20_27_4020_40_3020_48_17 20_41_48

این هم از سفرنامه ما. لازمه که اینجا تشکر کنم از همسفران گرامی ( به ترتیب حروف):

al-10_56_44 ar-17_32_10 ba-10_58_18be-11_13_50 ma-13_43_53 sa-10_58_13 sh-14_35_16 si-17_32_41so-10_56_49

مخلص شما!

— پویا

pk-11_14_59

سفر پرماجرا

ما این آخر هفته دو هفته پیش! رفته بودیم camping. تو یه جنگلی بالای ایالت نیویورک به اسم Forked Lake که یکی از دریاچه‌های پارک Adirondack هستش که بزرگ‌ترین پارک آمریکاست.

ما جایی که گرفته بودیم از جایی که ماشین‌ها رو پارک می‌کردیم دور بود و یا باید از تو جنگل از تو یه راه پر پستی و بلندی می‌رفتیم یا با قایق. با قایق جا به جا کردن وسایل راحت‌تر بود به شرطی که چپ نمی‌کردی که همه چی بیافته تو آب. ملت بعضی‌ها حسابی حرفه‌ای بودن و کیسه‌های بزرگ اورده بودن که وسایل رو می‌گذاشتن توی اون که اگه هم افتادن خیس نشه چیزاشون. البته کیسه‌های بزرگ پلاستیکی کارایی‌های دیگه‌ای هم داشت که ما روز آخر فهمیدیم.

این حالا خودش به خودی خود چیزی نبود ولی مشکل بزرگ‌تر این بود که می‌گفتن اون جنگل خرس داره و یه دو تا صندوق آهنی اون‌جا بود که باید هرچیز خوردنی حتی آب رو می‌گذاشتیم اون‌تو. ما هم ۱۳ نفر بودیم و کلی هم خوراکی با خودمون برده بودیم. ولی خب همه چی اون‌تو جا نمی‌شد مجبور بودیم یه سری وسیله رو تو ماشین نگه داریم و بعد هربار لازم می‌شد این راه رو بریم و اونا رو بیاریم. به همون دلیل وجود خرس‌ها، آشغال‌ها رو هم نمی‌تونستیم بیرون بگذاریم ولی نمی‌دونم چرا کل این campsite هیچ جا برای آشغال نداشت و برای انداختن آشغال باید یه سه کیلومتری با ماشین می‌رفتیم یه جای دیگه. از دستشویی هم که نگم بهتره. برای حموم هم همین‌طور باید می‌رفتیم یه campsite دیگه.

البته همه این سختی‌هاش رو گفتم بگم که انصافا منظره‌اش خیلی خوب بود. صبح‌ها روی دریاچه مه می‌گرفت و خیلی قشنگ بود و کلا روی دریاچه که قایق سواری می‌کردیم یک ارامش خیلی خوبی داشت. سختی‌هاش هم خب تا حدی بد نبود چون آدم می‌ره camping که تا حدی از این سختی‌ها بکشه دیگه (چرا این کار رو می‌کنه نمی‌دونم‌ها!) وگرنه که می‌رفت هتل.

اما بدشانسی ما شب دوم یک بارونی گرفت سیل‌آسا و همه چی خیس شد و آب شروع کرد چکه کردن تو چادرها. ولی زود تموم شد. صبح رفتیم هواشناسی رو چک کردیم و دیدیم که به به روز سوم قراره همش بارون بیاد. دیگه با خستگی و دونستن اینکه بارون میاد تصمیم بر این شد که برگردیم. و همین هم شد. یهو از ظهر شروع کرد به بارون و مگه قطع می‌شد. با مسوول اون‌جا صحبت کردیم و خوشبختانه قبول کرد که با قایق موتوری بیاد و وسایلمون رو جابجا کنه. ولی خود جمع کردن وسایل مخصوصا چادرها پدر دربیار بود. خوشبختانه اونجا یکی بهمون یه چندتا کسیه پلاستیکی داد که وسطش رو بریدیم برای جای سر و کردیم تنمون تا کمتر خیس شیم. خلاصه وضعی بودیم وقتی رسیدیم پایین و سوار ماشین‌ها شدیم.

اینم یه عکس از دریاچه‌ای که کنارش بودیم:

DCP_0025

Holiday in New York

پارسال نوشته بودم که وقتی رفته بودیم نیویورک، شانسی ویترین یکی از مغازه‌هایی رو که برای کریسمس تزیین کرده بود دیدیم و بعد فهمیدم که این کار هرسال می‌شه و یه نقشه از محل این مغازه‌ها هم پیدا کرده بودم. امسال به قصد دیدن کریسمس در نیویورک شنبه رفتیم نیویورک. خیابون‌ها مثل چی شلوغ بود و همه مشغول خرید بودن و یه عده زیادی هم معلوم بود که مثل خود ما از جاهای دیگه به قصد نیویورک گردی اومده بودن.
اول از همه رفتیم مغازه Pearl River که یک مغازه چینیه. توش هم انواع و اقسام چیزهای چینی پیدا می‌شه، از کیمونو تا قوری چایی و کیف و کفش و وسایل تزیینی چینی و البته کاغذ اریگامی که تنها قلمی بود که ما از بین اون همه چیز خریدیم. البته ما که زیاد وارد نبودیم ولی به نظرم خیلی مغازه گرونی بود و خیلی از چیزهایی که داشت رو دو قدم اون طرف‌تر تو خود chinatown می‌شد خیلی ارزون‌تر گیر اورد.
بعد از اون از Macy’s شروع کردیم که امسال کتاب‌هایی بودن که باز می‌شدن و صحنه‌های مختلف از مناسبت‌های مختلف در نیویورک رو نشون می‌دادن .
مثلا این فکر کنم اپرای فندق‌شکن باشه که البته عکس خوبی نشده به خاطر انعکاس مردم و مخصوصا اون اتوبوس گنده.


بعد از اون رسیدیم به Lord and Taylor که موضوعش امسال داستان‌های افسانه‌ای (Fairy Tale) بود. مثلا این یه صحنه از سیندرلا.


همون حول و حوش که بودیم که یه عده یهو اومدن با پلاکارد و پرچم و هی داد می‌زدن، compassion is the fashion, don’t buy fur. اعتراض بود به کشتن حیوانات برای ساختن لباس‌های پوست.

بعدش رسیدیم به Saks. اون‌جا هم موضوع راجع به زیبایی و دانایی و دوستی و عشق بود.
اینم یه صحنه از عشق!


اینم بگم که برای هرکدومش کلی تو صف وایسادیم و نصفش رو فقط دیدیم. توضیح راجع به سال‌های گذشته و امسال این تزیینات رو اینجا بخونین.
البته بابانوئل هم دیدیم در حال صحبت با موبایل.