Tag Archives: شیردادن

چهار ماهگی یا شش ماهگی؟

گفتم حالا که راجع به زمان غذا خوردن بچه نوشته بودم خبر امروز رو هم راجع بهش بنویسم. ۴ تا محقق بریتانیایی یه مقاله‌‌ای چاپ کرده‌اند که توش گفته‌اند بهتره بچه‌ها از ۴ ماهگی غذای کمکی بخورند و تا ۶ ماهگی صبر نکنند. گفته‌اند که تحقیقاتشون نشون داده که بچه‌هایی که تا ۶ ماهگی فقط شیر مادر خوردند کمبود آهن و کم‌خونی داشته‌اند. همین‌طور بیشتر آلرژی و بیماری‌های روده توشون دیده شده. ولی خب از اون طرف تایید کرده‌اند که بچه‌هایی که تا ۶ ماهگی فقط شیر مادر خورده‌اند کمتر بیماری‌های عفونی گرفته‌اند. بنابراین نتیجه گرفته‌اند که تو کشورهایی که پیشرفته نیستند و از لحاظ بهداشت و مواد غذایی فقیرند تا ۶ ماهگی شیردادن قابل دفاعه ولی در کشورهای پیشرفته خوبه که زود شروع بشه.

ولی این حرفشون حسابی جنجال برانگیز بوده مخصوصا از طرف گروه‌هایی که برای شیرمادر دادن تبلیغ می‌کنند. سازمان بهداشت جهانی هم با حرفشون مخالفت کرده و گفته هنوز توصیه‌شون همون ۶ ماهه. یکی از ایرادهای اساسی که بهشون گرفته‌اند اینه که ۳ تا از این محقق‌ها از شرکت‌‌هایی که غذای کمکی بچه درست می‌کنند قبلا پول گرفته بودند.

البته خب این مساله دائم تو خیلی از پروژه‌های تحقیقی مشکل‌ساز می‌شه. یه جایی مثل سازمان بهداشت که اون‌قدر پولی نداره بده کسی تحقیقی بکنه. پول دست همین شرکت‌های خصوصیه. آدم نمی‌دونه که واقعا چقدر پول گرفتن از اینا باعث تاثیر رو کار می‌شه ولی خب اینو می‌دونم که اگه آدم بخواد همه این جور تحقیق‌ها رو رد کنه خیلی چیزی باقی نمی‌مونه! خود این محقق‌ها هم گفته‌اند که تو این پروژه بخصوص پولی از شرکت غذایی نگرفته‌اند.

یه نکته جالب هم برای من این بود که در کل دنیا ۳۵ درصد تا ۶ ماهگی فقط شیر مادر می‌دهند و در آمریکا ۱۳ درصد.

خبر در اخبار نیچر

خبر در بی.بی.سی فارسی

خبر در ای.بی.سی

یک ماهگی

چهارشنبه برای یک ماهگی سپهر بردیمش دکتر. وزنش ۴ کیلو و ۹۶۰ گرم شده که  بالاتر از ۷۵ درصد بچه‌های امریکاییه و قدش  ۵۴.۶۱ سانت که حدود ۵۰ درصد هست که خب با توجه به قد من و باباش عجیب نیست! البته دکتر گفت در مورد قد بچه حدود سه سالگی شاید بشه یه قضاوتی کرد ولی الان هیچی نمی‌شه گفت. در مورد وزن هم گفت چون خوب داره اضافه می‌کنه می‌تونین بگذارین هرچقدر می‌خواد بخوابه که البته الان مشکل ما اینه که نمی‌خوابه و هنوز تقریبا همون هر ۲ ساعت روز و هر ۳ ساعت شب شیر می‌خوره.

واکسن یاداوری هپاتیت بی رو هم که سری اولش رو تو بیمارستان زده بودن بهش زدن. خیلی دردناک بود. فکر می‌کردم خیلی با ملایمت بزنن بهش ولی همچین محکم زد که جاش خون اومد. کلی بچه‌ام گریه کرد که خوشبختانه با شیر خوردن آروم شد.

بعد از معاینه که ما داشتیم سوال‌هامون رو می‌پرسیدیم دکتر بچه رو تو بغلش نشونده بود و اونم همچین خوشش اومده بود و آروم این ور اون ور رو نگاه می‌کرد و لبخند می‌زد. دکتر گفت که گردنش رو خوب می‌گیره و تو یه ماه آینده تقریبا پیشرفت جدیدی نخواهیم دید به جز بهتر شدن همین کارها یعنی گردن رو گرفتن و دنبال کردن صورت آدم‌ها و لبخند زدن و یه کمی از خودش صدا در اوردن. تغییراتی که بیشتر به چشم بیاد رو بین ماه ۲ تا ۴ خواهیم دید.

هنوز با شیر دادن راحت نشده‌ام و خیلی درد دارم. تازه یه درد دیگه هم اضافه شد که یکی دو دقیقه بعد از اینکه شیر خوردنش تموم می‌شه می‌گیره و گریه من رو درمی‌آره. وقتی راجع بهش تو اینترنت گشتم دیدم خیلی به عفونت قارچی (yeast infection) نزدیکه. رفتم دکتر که معاینه کرد وگفت که به جز دردی که دارم هیچ نشونه‌ای ازش ندارم و دکتر بچه هم دهنش رو معاینه کرد و اون هم هیچ سفیدی تو دهنش نداره. خلاصه فعلا نمی‌دونم از چیه. قراره برم پیش مشاورهای شیردهی ولی ناخوادگاه نمی‌دونم چرا قبولشون ندارم زیاد و هی عقب انداختم رفتنش رو.  ولی حتما باید به زودی زنگ بزنم و برم چون دلم می‌خواد بتونم زیاد شیر بدم.

سه هفتگی

سپهر کوچولوی ما سه هفته رو تموم کرد و واسه خودش آقایی شده!

برای اینکه خیال خودم رو راحت کنم که خوب شیر می‌خوره یه ترازو (از طرف خاله سمیه‌اش) خریدم که هفته‌ای دو بار وزنش می‌کنم. دیگه چون وزن اضافه کردنش تا حالا خوب بوده، نگرانیم راجع به شیر دادن کم شده نسبتا. الان هروقت بیدار بشه و شیر بخواد بهش می‌دم. ولی اگه بیشتر از یه ربع خوب شیر خورده و خوابش برده ولی بعد مدت کوتاهی باز بیدار بشه و نق بزنه سعی می‌کنیم با پستونک و بغل کردن و راه بردن آرومش کنیم تا شیر دادن.

پیشرفتی که تو این سه هفته به وضوح توش می‌بینم تو کنترل دست‌هاشه. وقتی داره شیر می‌خوره با دستاش منو هل می‌ده یا می‌کشه جلو تا شدت اومدن شیر طوری که دوست داره باشه. وقت‌هایی که هم می‌خواد بخوابه ولی نور زیاده یا ما حرف می‌زنیم دست‌هاش رو می‌گذاره رو صورتش و می‌خوابه.البته نگاه کردنش به صورت آدم، دنبال کردن صدا، لبخند زدن یا گردن گرفتن رو هر از گاهی انجام می‌ده ولی چون همیشگی نیست هنوز به حسابش ننوشته‌ام!

شیر دادن

– مرسی از تبریک‌ها.

-از اون جايى كه مدت زيادى از شبانه روز يا من در حال شير دادنم يا بچه تو بغل من خوابه بايد ياد بگيرم يه دستي رو ايفون وب لاگ بنويسم اگه بخوام زود زود بنويسم.

– اسم پسرمون رو گذاشتیم سپهر. خیلی تصمیم سختی بود. من خیلی دوست داشتم معنی اسمش قشنگ باشه و چون می‌خواستم فقط یه اسم داشته باشه باید اسم نسبتا ساده‌ای هم می‌بود که بتونن خوب بگن. امیدوارم که بعدا خودش هم راضی باشه از اسمش.

– باید این روزا بنویسم از سختی‌هاش که هم خودم یادم نره هم بعدا کسی بچه‌دار شد و این سختی‌ها رو کشید مثل الان من فکر نکنه تنهاست. از همون موقع که حامله بودم هرکی ما رو می‌دید می‌گفت خب از حالا خوب بخوابید که تا مدت‌ها از خواب خبری نیست.

ولی واقعا مساله خواب نیست. مساله اینه که هیچ حساب کتابی نداره هیچی. هرکاری می‌کنی نمی‌دونی کار درست بوده یا نه. قاعده کلی که تو کتاب‌ها نوشته‌ان و توی بیمارستان هم دکترها بهمون می‌گفتن اینه که روزها هر دو ساعت یکبار و شب‌ها هر سه ساعت یک‌بار بچه باید شیر بخوره. ولی اگه روزهای اول توی بیمارستان شیرم خیلی کم بود که البته طبیعی بود. بچه هم هی وسط شیر خوردن خوابش می‌برد و می‌گفتن باید بیدارش کنی. هی نگران بودم و هربار گریه می‌کرد منم گریه می‌کردم. وزنش هم هی کم و کم‌تر می‌شد. البته تا ۱۰ درصد می‌گفتن طبیعیه ولی به ۹ درصد که رسید دکتر اطفال گفت که بهش شیر خشک بدیم. البته شیر خودم رو می‌دادم و بعد شیر خشک می‌دادم. حالا از اون طرف مشاور شیر دادن هی می‌گفت همین باعث می‌شه یاد نگیره مک زدن رو. و باید شده هر نیم ساعت یه بار، یه ساعت یه بار به بچه شیر بدم تا هم سیر بشه هم شیر بیشتر بیاد. روز اولی که اومدم خونه شیرم رو که دوشیدم دیدم مقدارش نسبتا خوب شده و شیر خشک رو قطع کردم. ولی حالا هر یه ساعت یه بار شیر می‌خواست. گفتم خب هنوز اون قدر زیاد نشده و به شیشه شیر عادت کرده بوده و هربار که گشنه‌اش بود بهش شیر می‌دادم. انقدر نگران بودم که تو این دو هفته دو بار بردیمش دکتر و خوشبختانه گفت وزنش خیلی خوب زیاد شده.

ولی احساس می‌کنم نگرانیم از گشنه موندن بچه تبدیل شده به یه عادت بد توش. بعضی وقتا حتی تحمل ۴۵ دقیقه رو هم نداره و هی می‌خواد شیر بخوره. تو سایت‌ها یا کتاب‌هایی که دارم کلی دلیل برای گریه کردن می‌نویسن که چه می‌دونم پوشکش خیس باشه یا خسته باشه یا حوصله‌اش سر رفته باشه. ولی این آقا پسر ما به نظر میاد تنها مشکلش در زندگی گشنه بودنه. وقتی گریه‌اش بلند می‌شه هیچ ترفندی بهش کارگر نیست به جز شیر خوردن. فقط در حال شیر خوردن خوابش می‌بره و قبل  و بعد هر عوض کردن باید شیر بخوره. هیچ جوره نمی‌تونم بفهمم که فقط بد عادت شده یا در هر وعده بهش کم شیر می‌رسه که زود گشنه‌اش می‌شه.

به همه اینا اضافه که کنی کمردرد و زخم شدن و درد موقع شیر دادن که هی باز می‌گن موقعیت گرفتن بچه خوب نبوده وگرنه هیچ دردی نباید باشه تنها احساس این روزا بیچاره بودنه. یعنی واقعا بدون چاره بودن.