اینم اولین کادوی روز مادر. البته از طرف بابای نینی.
Tag Archives: عکس
لپتاپ جدید
بالاخره لپتاپ جدید خریدم. البته بعد از این همه مدت که منتظر بودم لپتاپهای جدید Macbook Pro بیاد از شانس من مدلهای ۱۵ اینج و ۱۷ اینچ cpuهای جدید دارند (Intel Core i5 و Intel Core i7) ولی برای ۱۳ اینج همون cpuهای قدیمی رو گذاشتهاند. البته قبلا بیشترین سرعتی که میتونستی بگیری ۲.۵۳GHz بود که الان شده ۲.۶۶. کارت گرافیکی هم عوض شده و ظاهرا سرعتش ۳ برابر قبل شده. و مهمترین چیز برای من باتریش بود که خیلی بهتر شده و ادعا اینه که با یک شارژ ۱۰ ساعت کار میکنه که خب البته این عددها دست بالا هستند همیشه. تجربه خودم این بوده که با مدل کاری که من میکنم که دائم در حال خوندنم و بنابراین نور صفحه همیشه در بیشترین حالته، باتریش ۶ ساعت راحت دووم میاره.
خلاصه همین باتری خوب باعث شد که بعد از مدتها از نشستن تو کافیشاپ و کار کردن لذت ببرم.
البته هنوز خیلی مونده که عادت کنم به لپتاپ جدید. یعنی امیدوارم پشیمون نشم از خریدنش! مثلا الان برای گذاشتن عکس بالا که روی کامپیوتر قبلی کار دو تا کلیک بود یه ۱۵ دقیقهای وقت صرف کردم.
آب و هوا
این روزا زیاد میرم تو وبلاگهای دیگرانی که بچهدار شدهاند و تجربههای اونا رو میخونم. خودم هم باید بنویسم ولی بعد مدتها تنبلی نوشتن سخت میشه. حالا برای دست گرمی چندتا عکس از تغییرات آب و هوایی این چند وقت اینجا میگذارم.
این زمستون که یکی از بدترین زمستونهایی بود که تا حالا دیده بودیم. چندبار برف خیلی بد اومد که یه بارش هم دانشگاه تعطیل شد. ولی برفها در برابر بارون و طوفانی که کمتر از یه ماه پیش اومد هیچی نبود. در عرض یک روز چنان بارون و بادی اومد که تقریبا تو همه خیابونها یه درخت یا از جا کنده شده بود یا از وسط شکسته بود.
بعضیها هم افتاده بود رو خونه یا ماشین مردم
همین درختهایی که افتاده بودند رو سیمهای برق باعث شده بودند که برق بره و همه چی هم که برقی. حتی گرمای خونه هم قطع شده بود.
ولی یه هفته بعد هوا شروع کرد به گرم شدن پرندهها شروع کردن به خوندن و شکوفهها یواش یواش دراومدند. البته هنوز اثر درختهای شکسته رو میشه دید.
این آخر هفته که دیگه حسابی هوا کولاک کرده بود و همه جا پر گل شده بود.
سال جدید و خبر جدید
یک سال دیگه هم تموم شد. امسال خونه تکونی حسابی نکردیم. ولی سفره هفت سین رو چیدیم. اینم یه تاریخچه از ۶ تا سفره هفتسین ما. البته باید هفتتا میبود ولی سال ۸۴ (۲۰۰۵) نچیدم.
سال قبل واقعا سال بدی بود. هم اتفاقاتی که تو ایران افتاد هم تو زندگی خودم. حالا قبلش هم آدم خیلی خوشبینی نبودم ولی با اتفاقات سال قبل بیشتر و بیشتر میترسم از اینکه بخوام به آینده امیدوار باشم.
ولی خب این هم یکی از قرارهایی که با خودم گذاشتهام برای سال جدید که سعی کنم هرروز به خودم یادآوری کنم که هنوز هم امیدی هست و هنوز هم میشه خوشحال بود. الان خوشبختانه یه دلیل واسه خوشحالی و امیدواری داریم که شاید باعث شه یه کم این وبلاگ فعالتر بشه. اگه همه چی خوب پیش بره اولهای شهریور سه نفر خواهیم شد.
خیلیها این جور مواقع یه وبلاگ جداگانه برای بچه باز میکنند ولی من فعلا قصد ندارم این کار رو بکنم. به هر حال تو این وبلاگ از هزارتا مرحله که گذشتهام نوشتهام. این هم یکیش. بعدا بیشتر مینویسم.
سال نوی همهتون مبارک.
هزار درنای کاغذی
کتاب ساداکو و هزار درنای کاغذی رو نمیدونم خوندین یا نه. داستان دختری که تو بمباران هیروشیما بوده و سرطان میگیره. بعد با دوستاش شروع میکنه به ساختن درناهای کاغذی و آرزو میکنه برای سلامتی. الان کتابش رو توی سایت کانون پیدا کردم دیدم عجب جلد عجیبی داشته. حالا درسته که به معنایی امریکاییها این بلا رو سر ساداکو اوردن (راستی ماجراش واقعیه) ولی انصافا طرح جلدش خیلی نامتناسبه با داستان.
نمیدونم اون موقع داستان تاثیرگذارش بود یا علاقهام به اریگامی که خیلی دوست داشتم یه موقع منم ۱۰۰۰ تا درنا درست کنم. آروز هم که همیشه هست. یکی دو سال پیش تو یک مغازه کرهای یه بسته هزارتایی کاغذ که برای همین منظور درست شده بود رو خریدم ولی امسال تازه همت کردم و نشستم به درست کردن. پای فیلم نگاه کردنها درست میکردم تا بالاخره دیروز تموم شد.
راجع به این رسم اینجا میتونید بخونید. کاغذش هم لازم نیست چیز خاصی باشه. کافیه هزارتا مربع باشه و اتفاقا شاید از کاغذهای مختلف باشه جالبتر هم باشه. رسمش بیشتر اینه که همه رو توی یه نخ میکنن و آویزون میکنن. درست کردنش هم خیلی ساده است.