Tag Archives: عکس

برج

دو هفته تعطیلات کریسمس و سال جدید پویا اومده بود اینجا پیش ما. خیلی نشد جایی بریم هم هوا سرد بود هم وقت کم بود. یکی از جاهایی که تو خود همین پرینستون خودمون تا حالا نرفته بودیم و با هم رفتیم برج کلیولند بود. این برجه رو  که جلوی در ورودی خوابگاه تحصیلات تکمیلی هستش همیشه می‌دیدیم ولی از بیرون فکر می‌کردم خیلی بزرگ باشه و توش هم یه سری اتاق‌های خوابگاه  باشه. ولی از بچه‌ها شنیدیم می‌شه بریم ازش بالا.

رفتیم وبعد از اینکه فهمیدن بیشتر از یک نفریم (تنها نمی‌شه رفت بالا) ازمون امضا گرفتن که نپریم پایین و اونجا مواد نزنیم و خلاصه از این حرفا و بعد کلید رو دادن. اون قدر هم بلند نبود ولی دیگه به بالاهاش که می‌رسید راهرو حسابی تنگ می‌شد و مارپیچ پله‌ها وحشتناک، جوری که انگار داریم دور خودمون می‌چرخیم.

اینم عکس پله‌ها(همه عکس‌ها رو پویا گرفته):

12_10_52

و چندتا عکس از بالای برج:

11_59_01 11_54_1112_04_50 12_01_48

فیل بامزه سال نو

نمی‌دونم چرا این دفعه انقدر جابه جا کردن پر دردسر شد. فکر کنم کسایی که با گوگل ریدر می‌خونند رو عاصی کردم با پست‌های تکراری. تازه فکر می‌کردم همه چی درست شده که الان دیدم همه پست‌ها دوبار پست شده‌اند. فعلا راهی برای اتوماتیک حذف کردنشون به ذهنم نمی‌آد اینه که باید دستی حذفشون کنم. خلاصه اینجا هنوز در دست تعمیر است. شاید بهانه خوبی باشه که موضوع‌های پست‌های قدیمی رو درست کنم و یه مروری هم به خاطرات می‌شه.

هفته پیش رفتیم دیدن یکی از دوستام نیویورک. باورم نمی‌شد هنوز این همه مونده به کریسمس شهر انقدر حال و هوای خرید و سال نو داشته باشه. ویترین مغازه‌ها رو از حالا تزیین کرده بودند. یه سر رفتیم تو macy’s (یه فروشگاه خیلی بزرگ زنجیره‌ای که مخصوصا این شعبه‌اش تو نیویورک می‌گن بزرگترین فروشگاه دنیاست البته ظاهرا الان با یه فروشگاهی تو لندن مساوی شده‌ان). خیلی تزئینات کریسمسش خوشگل بود. مخصوصا یه عروسک‌های فیل خیلی بامزه که تو تمام غرفه‌ها گذاشته بودند. کنجکاو شدم که چیه و آیا خریدنیه یا نه. که معلوم شد هست. شخصیتش هم یه فیلیه به اسم هورتون (Horton)  از کتاب Horton Hears a Who که نویسنده‌اش Dr. Seuss معروف‌ترین نویسنده کتاب کودکانه اینجا.  کارتونش هم همین امسال در اومده بوده.

DSC07521

پاییز

خب برای این که این طلسم ننوشتنم بشکنه یه دو تا عکس از پاییز براتون می‌گذارم. سمت راستی  از پشت شیشه طبقه چهارم دانشکده ریاضی گرفته شده  و سقف دانشکده جدید دوستان هم توش پیداست.  سمت چپی هم یه خیابونی همون دورو برها .(هر دوتا عکس کار علیرضاست.)

DSC07427 DSC07430

سفر پرماجرا

ما این آخر هفته دو هفته پیش! رفته بودیم camping. تو یه جنگلی بالای ایالت نیویورک به اسم Forked Lake که یکی از دریاچه‌های پارک Adirondack هستش که بزرگ‌ترین پارک آمریکاست.

ما جایی که گرفته بودیم از جایی که ماشین‌ها رو پارک می‌کردیم دور بود و یا باید از تو جنگل از تو یه راه پر پستی و بلندی می‌رفتیم یا با قایق. با قایق جا به جا کردن وسایل راحت‌تر بود به شرطی که چپ نمی‌کردی که همه چی بیافته تو آب. ملت بعضی‌ها حسابی حرفه‌ای بودن و کیسه‌های بزرگ اورده بودن که وسایل رو می‌گذاشتن توی اون که اگه هم افتادن خیس نشه چیزاشون. البته کیسه‌های بزرگ پلاستیکی کارایی‌های دیگه‌ای هم داشت که ما روز آخر فهمیدیم.

این حالا خودش به خودی خود چیزی نبود ولی مشکل بزرگ‌تر این بود که می‌گفتن اون جنگل خرس داره و یه دو تا صندوق آهنی اون‌جا بود که باید هرچیز خوردنی حتی آب رو می‌گذاشتیم اون‌تو. ما هم ۱۳ نفر بودیم و کلی هم خوراکی با خودمون برده بودیم. ولی خب همه چی اون‌تو جا نمی‌شد مجبور بودیم یه سری وسیله رو تو ماشین نگه داریم و بعد هربار لازم می‌شد این راه رو بریم و اونا رو بیاریم. به همون دلیل وجود خرس‌ها، آشغال‌ها رو هم نمی‌تونستیم بیرون بگذاریم ولی نمی‌دونم چرا کل این campsite هیچ جا برای آشغال نداشت و برای انداختن آشغال باید یه سه کیلومتری با ماشین می‌رفتیم یه جای دیگه. از دستشویی هم که نگم بهتره. برای حموم هم همین‌طور باید می‌رفتیم یه campsite دیگه.

البته همه این سختی‌هاش رو گفتم بگم که انصافا منظره‌اش خیلی خوب بود. صبح‌ها روی دریاچه مه می‌گرفت و خیلی قشنگ بود و کلا روی دریاچه که قایق سواری می‌کردیم یک ارامش خیلی خوبی داشت. سختی‌هاش هم خب تا حدی بد نبود چون آدم می‌ره camping که تا حدی از این سختی‌ها بکشه دیگه (چرا این کار رو می‌کنه نمی‌دونم‌ها!) وگرنه که می‌رفت هتل.

اما بدشانسی ما شب دوم یک بارونی گرفت سیل‌آسا و همه چی خیس شد و آب شروع کرد چکه کردن تو چادرها. ولی زود تموم شد. صبح رفتیم هواشناسی رو چک کردیم و دیدیم که به به روز سوم قراره همش بارون بیاد. دیگه با خستگی و دونستن اینکه بارون میاد تصمیم بر این شد که برگردیم. و همین هم شد. یهو از ظهر شروع کرد به بارون و مگه قطع می‌شد. با مسوول اون‌جا صحبت کردیم و خوشبختانه قبول کرد که با قایق موتوری بیاد و وسایلمون رو جابجا کنه. ولی خود جمع کردن وسایل مخصوصا چادرها پدر دربیار بود. خوشبختانه اونجا یکی بهمون یه چندتا کسیه پلاستیکی داد که وسطش رو بریدیم برای جای سر و کردیم تنمون تا کمتر خیس شیم. خلاصه وضعی بودیم وقتی رسیدیم پایین و سوار ماشین‌ها شدیم.

اینم یه عکس از دریاچه‌ای که کنارش بودیم:

DCP_0025