Tag Archives: متفرقه

خرافات

بعضی وقتا آدم تعجب می‌کنه از خرافاتی که انقدر رفته توی وجود آدم که هرچقدر هم با عقل و منطق با خودت کلنجار می‌ری باز احساسش می‌مونه. برای من این خرافات، چشم زدنه. نه اینکه اعتقاد داشته باشم کسی مثلا چشمش بده و این حرفا. ولی اگه خودم یا کسی از چیز خوبی تعریف کنیم فوری این حس میاد سراغم که نکنه خراب بشه. یا مثلا اگه یه لحظه بخوام با اطمینان راجع به آینده حرف بزنم می‌ترسم از اینکه اون چیزی که می‌خوام اتفاق نیفته.

البته نمی‌دونم واقعا این احساس جزو خرافات می‌شه یا اینکه یک مساله شخصیتیه. چون خیلی هم تو همه فرهنگ‌ها و دین‌ها می‌بینی هست. از خود چشم بد تا به تخته زدن که تو خیلی از زبون‌ها و فرهنگ‌ها به نوعی هست. شاید دقیق‌تر از چشم زدن اصلا، اون چیزی که می‌خوام بگم این اصطلاح انگلیسی tempting fate باشه، که انگار داری سرنوشت رو وسوسه می‌کنی که باهات لج کنه.

وکیل مدافع شیطان

یکی از هم دانشکده‌ای‌های قدیم تو یه بحث خیلی داغ و پرماجرا یه جمله‌ای گفت که تازگی فکر می‌کنم شاید درست بوده. یا اینکه بهتر بگم احساس می‌کنم شاید خوب باشه من بهش عمل کنم. اون اعتقاد داشت که نقش devil’s advocate رو بازی کردن کار درستی نیست.

devil’s advocate یا وکیل مدافع شیطان کسیه که توی بحث‌ها با اینکه خودش به موضوعی اعتقاد نداره در طرفداریش بحث می‌کنه. ظاهرا در کلیسای کاتولیک وقتی داشتن پرونده کسی رو برای قدیس شدن بررسی می‌کردن یه نفر هم نقش devil’s advocate رو بازی می‌کرده تا ادعاهای ضد قدیس شدن طرف رو ارائه بده تا مطمئن باشن کسی انتخاب می‌شه که واقعا استحقاقش رو داره. توی بحث هم معمولا وقتی می‌خوای اعتدال بحث رعایت بشه این نقش رو بازی می‌کنی با اینکه ممکنه خودت اون اعتقاد رو نداشته باشی.
تازگی می‌بینم من خیلی خیلی این طوری بحث می‌کنم. همیشه حساسیت شدیدی داشته‌ام به اینکه گزاره‌های خیلی قشنگ رو راحت بگم و بعد هم فکر کنم که خیلی روشنفکرم. ولی چرا ازش پشیمون شده‌ام؟ 
اول اینکه بعضی بحث‌ها هست که با هیچ استدلالی نمی‌شه اثباتش کرد و ته تهش باید قانع بشی. برنده شدن یک گزاره و یک طرف بحث به اینه که چقدر از آدم‌ها با اون گزاره قانع شده‌ان. پس اگه من بهش اعتقاد دارم پس من هم قانع شده‌ام و تو این‌جور بحث‌ها خوبه که درجه قانع کنندگی! گزاره‌ها معلوم بشه. 
دوم اینکه وقتی مخالف اون چیزی که خودت بهش اعتقاد داری بحث می‌کنی داری خودت رو به دوستات و اطرافیانت چیزی که خودت نیستی نشون می‌دی. البته فکر می‌کنم معمولا کسی نقش devil’s advocate رو بازی می‌کنه که یا هنوز یک شک‌هایی در دلش هست یا اینکه یه نزدیکی‌ای به طرف مقابل بحث احساس می‌کنه که باعث می‌شه بخواد طرفداری کنه. مثلا یادمه در بحث‌های قبل از انتخابات (یادش به‌خیر چه خوش خیال بودیم!) بعضی از دوستامون می‌خواستن نظر طرفدار‌های احمدی‌نژاد هم شنیده بشه و یا بهشون بی‌احترامی نشه. اینها با اینکه خودشون به احمدی‌نژاد رای نمی‌دادن ولی طرفدار سفت و سخت دو کاندیدای دیگه هم نبودن و یا تو خانواده کسانی رو داشتن که طرفدار احمدی‌ نژاد بودند. یا مثلا در بحث گرفتن حقوق زمان عقد، تو جمع‌هایی که آدم‌ها یا آشنا نیستند یا موافق نیستند با شدت و حدت از گرفتن این حقوق دفاع می‌کنم ولی تو جمعی که همه موافق باشن ناخودآگاه شروع می‌کنم به گفتن اینکه حالا تو دادگاه‌های ایران اصلا مگه اینو قبول می‌کنن؟ یا اینکه شوهری که حاضر می‌شه این حق‌ها رو بده معلومه خودش آدم حسابی‌ای هست و …. و این به خاطر اینه که اون موقع که خودم ازدواج کردم نمی‌خواستم تو دو هفته‌ای که وقت دارم برای اینکه با کسی که ۴ سال عاشقش بودم ازدواج کنم دبه دربیارم و با خانواده‌اش مشکلی پیش بیارم و ته تهش خودم بودم که محکم نبودم سر این موضوع. از طرفی فکر می‌کنم که خوبه تو این بحث‌ها معلوم بشه مشکلاتی که داره گرفتن این حقوق و فقط ناآگاهی طرفین نیست ولی از طرفی همون‌طور که ما تو بحث‌های انتخاباتی از دست دوستمون شاکی می‌شدیم که نکنه واقعا دلش می‌خواد به احمدی‌نژاد رای بده! شاید دوستای منم فکر کنن من اون‌قدر که باید طرفدار حقوق زنان نیستم.
سوم اینکه بعضی وقت‌ها شاید به این دلیل که ما دوست داریم در بحث‌ها برنده بشیم ممکنه حالت دفاعی پیدا کنیم و به طور ناخودآگاهی بیفتیم تو قالب دفاع کردن از اون چیزی که از اصل خودمون قبولش نداشتیم. اینو خیلی روشن به نظرم می‌شه تو بعضی آدم‌های غیرمذهبی دید که میان خارج و بعد در برابر رسانه‌ها و ملتی که به اسلام می‌پرن شروع می‌کنن به دفاع از یه دین و مذهبی که خودشون هم از اول بهش اعتقاد نداشتن. یا شاید بعضی از ما قبل از این جریانات کم نبوده باشه که به خاطر دفاع از ایران در برابر کسایی که چیزی از ایران نمی‌دونن یهو دیدیم داریم از احمدی‌نژاد هم دفاع می‌کنیم. 

وقایع غیرمترقبه

پویا یه مقاله‌ای برام فرستاد از نیویورک تایمز که با این‌که با یه تیکه‌‌هاییش موافق نبودم ولی برام جالب بود. گفتم شاید برای شما هم جالب باشه.

حرف این بود که اومدن اینترنت و وسایل دیجیتال خیلی به ما کمک کرده و خیلش هم مجانی. ولی هرچی بیشتر و بیشتر داریم به سمتی می‌ریم که ما باشیم که انتخاب می‌کنیم که چه چیزی رو پیدا کنیم. هر چه بیشتر می‌خوایم سورپرایز زندگی رو کم کنیم.

همه شاید وسوسه اینو داریم که وقتی می‌ریم خونه کسی تو کتاب‌خونه‌اش یا قفسه نوارها و CDهاش نگاه کنیم و چشممون به چندتا کتاب جدید یا خواننده‌ای که تا حالا اسمشون رو نشنیدیم بخوره. ولی حالا که کم کم همه آهنگ‌ها رفته رو کامپیوتر‌ها و ipod‌ها و شاید کتاب‌ها هم به زودی در kindle‌ها بره این تجربه رو شاید کم کم از دست بدیم یا مثلا وقتی نشستیم تو مترو یا مطب دکتر نمی‌تونیم یواشکی تیتر کتاب نفر بغلی رو دید بزنیم.

وقتی هرچی می‌گذره به جای رادیو podcast‌ گوش ‌می‌دیم و به جای تلویزیون هر برنامه‌ای که خودمون دوست داریم رو فقط روی DVR‌ ضبط می‌کنیم و دیگه شانسی یه برنامه جدید نمی‌بینیم و هنرپیشه جدید رو کشف نمی‌کنیم. وقتی دیگه روزنامه نمی‌خریم دیگه در حال ورق زدن چشممون نمی‌خوره به اطلاعیه یه کافی‌شاپ که اون‌ور شهر داره باز می‌شه.

شکایت از پیرامیدیار به دادگاه

راجع به پیر امیدیار دیگه همه شنیدن فکر کنم (موسس ایرانی‌الاصل ebay). حالا ظاهرا یکی ازش شکایت کرده به دادگاه. موصوعش خیلی خنده‌داره. شاکی قبلا از طرف یک شرکتی که کارای محافظتی انجام می‌ده برای پیر امیدیار کار می‌کرده. نمی‌دونم دقیقا چی‌کار ولی حدسم اینه که محافظش بوده. شرکت بعد از ۴ روز اخراجش کرده که توی یک مهمونی حرف بی‌ادبی زده و به همکارانش برخورده بوده. ولی خود طرف می‌گه که دلیل اصلی اخراجش این بوده که مادر پیر امیدیار از نظراتش راجع به خاورمیانه خوشش نیومده بوده. به علاوه  تو این مدت فهمیده بوده که خانواده امیدیار از هواپیمای شخصیشون واسه ملاقات با حماس در سوریه استفاده کردن.

خلاصه طرف هی فکر کرده دیده چه بهانه‌ای داره دیده به ایرانی چی می‌چسبه، ملاقات با حماس!

(منبع)

خیالباف

منم این تست شخصیت رو انجام دادم.

خیالباف khialbaf

(تاثیر پذیر، درون گرا، آرمان گرا، احساسی)

تو یک تیپ “خیالباف” هستی. کم حرف و با قوه تخیل زیاد. تو اصولاً شخصیت خجالتی و ساکتی داری. تو علاقه زیادی به حقایق، وقایع و کلا چیزهایی که در اطرافت می گذرد نداری ولی در عوض جهانی درونی برای خودت ساخته ای که کاملا پیچیده و باشکوه است.

قدرت خلاقیت و حس نیرومندت، باعث شده که شخصیتی قوی داشته باشی که اگر کسی تلاش کند تو را بشناسد، حتماً این شخصیت قوی را می بیند. البتّه کمتر کسی چنین تلاشی می کند، چون مردم معمولاً فکر می کنند که در زندگی آدم نا موفقی هستی.برای همین هم، جوان! سعی کن با خودت کمتر حرف بزنی و با مردم بیشتر.