Tag Archives: نوامبر

دوچرخه

در مورد چه جوری خرج کردن و اولویت‌بندی‌ها و تصمیم‌های چی رو بخریم و چی رو نخریم و  چقدر گرون بخریم  یا ارزون بخریم، کتاب‌ها می‌شه نوشت.

یکی‌اش همین هفته برای ما پیش اومد. قبلا هم فکر کنم گفته بودم که سپهر خیلی پسر اهل بدو و بدو و کارهای فیزیکی و این‌ها نیست. برای تولد سه سالگیش دوچرخه خریده بودیم. چندین بار سعی کرده بودیم ولی خیلی پیشرفتی حاصل نمی‌شد. هر از مدتی تصمیم می‌گرفتیم که بیشتر روش وقت بگذاریم ولی از نق و نوق و من نمی‌تونم و هی ما هل بده و کمر درد و اعصاب خوردی دوباره یه مدت دوچرخه می‌موند تو پارکینگ تا دفعه بعد.

برای ویزیت ۵ سالگیش که رفته بودیم، دکتر گفت خوبه که دفعه بعدی، بدون چرخ کمکی دوچرخه سواری کنه. دیگه ما حسابی ترسیدیم که پسر ما هنوز با چرخ کمکی هم خوب نمی‌ره.

دوچرخه‌ای که براش خریده بودم مارک نسبتا معروفی بود و روی آمازون reviewهای خوبی داشت با قیمت نسبتا معقول و پایین. البته نکته همینه که جاهای آنلاین مخصوصا آمازون reviewها با در نظر گرفتن قیمت اون چیز هستند. به همین خاطر همیشه نظرها به نفع چیزای ارزونه. که خب البته چیز خوبیه ولی بعضی وقتا مطمئن نیستی که این تعداد ستاره‌های بالا، منظور اینه که واقعا این جنس خیلی شاهکاره یا نسبت به قیمتش بد نیست.

تو همه این تلاش‌های ما برای اینکه سپهر بتونه با دوچرخه‌ بره همش ته ذهنمون هم این بود که ایراد از دوچرخه هم هست. شاید پدال‌هاش زیادی سفته. یا چرخ‌هاش خیلی در راستای هم‌دیگه نیست. حالا هم که بزرگ‌تر شده بود و دیگه زورش بیشتر شده بود و بالاخره نسبتا خوب پدال می‌زد جای صندلی خوب نبود هی می‌گفت زانوم درد می‌کنه. و ما مطمئن نبودیم که ایراد از دوچرخه است یا پسر ما!

هر از گاهی فکر می‌کردیم شاید بریم یه دوچرخه گرون‌تر که دیگه مطمئنیم خوبه بخریم. علیرضا هم همیشه طرفدار این تئوریه که هر چیزی می‌خری باید بهترینش رو بخری. ولی بعد از طرفی من می‌گفتم کسی که خیلی اهل دوچرخه سواری باشه و روزی چند کیلومتر دوچرخه سواری کنه، خب طبیعیه خرج کنه برای علاقه‌اش. ولی حالا پسر ما که به نظر  می‌اومد اصلا علاقه نداره درسته براش زیاد خرج کردن؟

هفته پیش که بازم برده بودمش پارک که تمرین کنیم دیگه تحملم تموم شد و گفتم بی خیال پول. همون شب شال و کلاه کردیم و رفتیم یه مغازه مخصوص دوچرخه. یه خوبی این جور مغازه‌ها اینه که خودشون بهت می‌گن چه سایزی برات مناسبه و خودشون دوچرخه رو تنظیم می‌کنن و حتی بهت پیشنهاد می‌دن که کدوم مدل برای استفاده‌ای که می‌خوای بکنی مناسبه. و خب البته معمولا گرون‌تر هم هستند. همین طور هم شد. آقاهه که اونجا بود حسابی راهنمایی کرد. اینکه خودش پسرش کدوم رو داره و برای ما کدوم مناسبه. دیگه یه مدلی رو انتخاب کردیم و یکی دو روزی هم طول کشید تا بیارنش. و خلاصه یکی دو روزه که سپهر دوچرخه جدید داره. از همون بار اول که سوارش شد مثل روز برامون روشن شد که کار درست رو کردیم. انقدر با این دوچرخه راحت می‌ره که خودش هم خیلی علاقه‌مند شده. دیروز انقدر ذوق زده بود از اینکه چه خوب می‌تونه بره که هی رفت و اومد و خیلی زود ترمز گرفتن و چرخیدن و سربالایی و سرپایینی و همه رو حسابی وارد شد. و باز هم هی صبح و شب پیشنهاد می‌ده که مثلا بریم خرید با دوچرخه یا بریم پارک با دوچرخه یا حتی کوهنوردی با دوچرخه !!

خلاصه که برام درس شد که لزوما وقتی به یه چیزی خیلی وارد هستی نیست که باید براش خرج کنی. بعضی وقتا هست هم که برای کمک کردن به چیزی که توش ناواردی باید خرج کنی.

ماه نوامبر

باز هم نوامبر شد. دو سال پیش به مناسبت ماه توامبر هر روز نوشتم. توضیحاتش هنوز همون‌هاست. از اون موقع خواننده‌های وب‌لاگ‌ها کمتر هم شده‌اند (کاش این طور نبود) و من هم در نوشتن ناشی‌تر. به همین خاطر امسال هم می‌خوام بنویسم ولی فقط سه روز در هفته. یکشنبه‌ها و سه‌شنبه‌ها و پنج‌شنبه‌ها.

روز سی‌ام

امسال تعطیلات Thanksgivingمون حسابی  حال و هوای تعطیلات داشت. سه سری مهمون داشتیم هر کدوم از یه جای آمریکا و حسابی سرمون گرم. هر سه تا هم بچه‌ها تقریبا همسن و سال بودند و این مدت سپهر حسابی بهش خوش گذشته.

منم برای اولین بار امسال بوقلمون درست کردم. به علت مشکلات استراتزیک تو برنامه‌ریزی‌ها البته با یه روز تاخیر برگزار کردیم ولی گفتم واقعا چه‌جوری این آمریکایی‌ها تا چهارشنبه عصر می‌رن سرکار و بعد پنجشنبه ناهار به این مفصلی می‌دن؟

IMG_2043از فردا هم که دسامبر شروع می‌شه. از همون فردای Thanksgiving درخت‌های کریسمس رو درآوردن برای فروش.

IMG_3691و کلی از خونه‌‌ها چراغونی‌شون رو هم گذاشته‌اند. من هم به فکر بودم که امسال اگه بشه برای اولین بار درخت بگیریم. یه کم چون هیچی بلد نیستیم هنوز شک دارم. مخصوصا اینکه طبیعی بگیریم یا مصنوعی.

خب ماه نوامبر هم تموم شد. تجربه خوبی بود هر روز نوشتن. مرسی از کسایی که همراهی کردین و شما هم نوشتین. کاش همه‌مون همت کنیم همه سال مرتب بنویسیم.

روز بیست و نهم

امروز برای اولین بار در زندگی میزبان مهمونی Thanksgiving بودم. (بعله با یک روز تاخیر). برای منی که خیلی میونه‌ام با آشپزی خوب نیست استرسش زیاد بود. ولی خب خوش گذشت و تجربه خوبی بود. مخصوصا کنار فامیل و دوست.

الان یه کم خسته‌ام ولی فردا مفصل‌تر می‌نویسم.

روز بیست و هشتم

امروز اینجا روز شکرگذاری بود. دیروز علیرضا می‌خواست دیگه بعد از کلاس ظهرش بیاد خونه. ولی یه ۳-۴ ساعتی معطل اتوبوس شده بود. من هم می‌ترسیدم راه بیافتم برم دنبالش تو ترافیک گیر کنم. دوستامون هم که داشتن می‌اومدن اینجا پیش ما راه یک ساعت و نیمه رو ۴ ساعت تو راه بوده‌ان.

کلا همه جا حال و هوای این روز هست. تو مغازه همه لیست به دست داشتن خرید می‌کردن. همه همه چیزای مشابه، لوبیا، cranburry، سیب‌زمینی،…. بوقلمون‌ها رو معمولا قبل‌تر خریده‌ان. همسایه‌هامون هم امروز یا نبودن یا سه چهار تا ماشین دم خونه‌شون پارک شده بود.

ولی جالبیش برام این بود که آنلاین که نگاه می‌کنم انگار دو تا دنیا شده. هرکسی تو امریکاست یه عکس از سفره بوقلمون و مخلفات کنارش و دسرهای بعدش گذاشته. یا اگه مثل ما بوقلون نخورده به هرحال به چندین نفر گفته Happy Thanksgiving. و بعد کسایی که جاهای دیگه هستند مثلا تو ایران کاملا حرف‌‌های دیگه‌ زده‌اند. از سرما نالیده‌اند. از ماجراهای تو تاکسی نوشته‌اند، ….

احتمالا برای کسایی که کشورهای دیگه هم هستند تو مناسب‌های خاص اون کشور همین حس و حال هست. اونایی که ایرانن ولی شاید این حس رو تجربه نمی‌کنن چون حالا درسته مجازی ولی مناسبت‌های ایران همیشه اثرش تو حرف‌های اکثر ایرانی‌ها هرجا هستند پیدا می‌شه. حتی محرم عکس نذری‌خوردن‌ها رو کسایی که تو ایران بودن می‌گذاشتن و نوحه و فیلم عزاداری و خاطره رو دور از وطن‌ها!