– وقتی که سپهر رو بردم دکتر، گفت کسی تو خونه مریضه؟ گفتم نه. گفت یعنی هنوز نه! که خب بسیار قابل پیشبینی، من امروز سرما خوردم. البته خودم رو چشم نزنم معمولا من نمیگیرم از سپهر. بیشتر علیرضا میگیره. ولی این دفعه اصلا مریضی رو علیرضا اورد تو خونه!!!
– پارک شهرمون یه قسمتی داره که یه سری خونه گذاشتن نماینده کشورهای دنیا. مثلا خانه ایران، خانه آلمان و …. هرکدوم یه ساختمون کوچولویی دارن و توشون هر کشوری چیزایی که نمایندگی کشورش رو بکنه گذاشته. یکشنبهها یه چند ساعتی باز هستند و بعضیهاشون توش میان موسیقی محلیشون رو میزنند یا یه خوردنی مخصوصشون رو میدهند. مثلا ایران همیشه چایی از سماور با شیرینی کشمشی هست!
بعد معمولا اکثر یکشنبهها تو محوطه چمنی که بین این خونهها هست یکی از کشورها یه برنامهای اجرا میکنه. معمولا ایران طرف عید برنامه داره. یکی از دوستامون خبر داد که امروز هم برنامه دارن. تو سایتشون نوشته بود ساعت ۱۱ شروع میشه. ما هم گفتیم خب بریم اونجا هم برنامه رو ببینیم هم غذا بخوریم. چون معمولا تو برنامههای ایرانی از یه رستوران ایرانی غذا میارن. سروقت رسیدیم میبینیم هیچ خبری نیست. نگو برنامه ساعت ۲ تازه قراره شروع بشه. البته غذا خوشبختانه بود. دیگه شد پیکنیک خالی. ولی دیگه سپهر حوصلهاش سر رفت و برگشتیم خونه و اصلا برنامه رو ندیدیم. نمیدونم نمیشد تو برنامهشون مینوشتند این موضوع رو؟ رو دیر اومدن ایرانی حساب کرده بودن فکر کنم.