Tag Archives: کتاب

کافه پیانو

امیر کتاب «کافه پیانو» رو که بهم داد قول گرفت که راجع بهش بنویسم. اینم ادای قول:

خلاصه‌اش اینکه خوشم اومد از کتابه. سبکش جدید و روون بود. اثر شاهکار ادبی نبود. ولی خوب بود. این که به چاپ نهم می‌رسه به نظرم نشون می‌ده بابا ملت اهل کتاب خوندن هستن. کتاب خوب متوسط کسی نمی‌نویسه.

از بازی‌ای که کرده بود تو فصل «این‌طور وقتا نباید دور و برش باشی» و فصل بعدی‌اش خوشم اومد. اینکه داستان و واقعیت مخلوط شده باشه.

یکی دو جا دیدم راجع بهش نوشتن. از همه بیشتر از کسایی که گفتن هیچ ماجرایی نداره تعجب کردم. ماجرا یعنی فقط یکی با یکی بخوابه؟ بعدش هم مگه حالا کتاب حتما باید ماجرا داشته باشه؟ نمی‌دونم چرا به نظر بعضی‌ها اومده بود که شناختن مشتری‌های یک کافه و ماجرای زندگی یه زن و شوهر و دختر و … فضاسازی برای یه «اتفاق»ه و چون اون اتفاق نیافتاده داستان یه چیزی کم داره.

من اولین بارم بود می‌دیدم کسی وقت رو بنویسه «وخ» یا رفت رو بنویسه «رف» ولی حقیقتش اینه که اون خیلی کمتر زد تو ذوقم تا بعضی کتاب‌های مخصوصا ترجمه از ایران که اون‌قدر کتابی نوشته‌ان که مصنوعی شده. مخصوصا که کتاب در واقع حرف‌های یه نفره و اگه محاوره‌ای نوشتن در نقل قول مجازه اینجا هم مجازه. احساس می‌کنم این‌طوری خیلی راحت‌تر شخصیت‌ شخص‌ اول داستان رو می‌فهمیدم.

ولی چیزی که نمی‌دونم اینه که تو ایران آیا کتاب‌های داستان ویراستار دارن و نقش ویراستار چقدره.

مثلا تو صفحه ۳۱ گفته که رنگ کاناپه گوجه‌فرنگی بوده و بعد تو صفحه ۱۳۰ رنگش شده پرتقالی.یا مثلا از یه طرف نوشته هات‌چاکلت یا اسکوپ و بعد صفحه‌‌های اخر یهو همه‌چی انگلیسی شده مثلا ‌connect و mailbox. که درست کردن اینا به نظرم بیشتر کار ویراستاره.

یه چیزی هم که برام جالب بود این بود که نمی‌دونم ایران از وقتی ما رفتیم تغییر کرده یا اقای فرهاد جعفری انقدر خارجی شده! رول‌پیپر و اسکوپ و برنج ‌باسماتی و قهوه استارباکس و کانتر بار و …

مرتبط:

گفتگو با نویسنده یک کتاب بفروش

گفتمگفت- وب‌لاگ فرهاد جعفری

کتاب برای اوقات فراغت

نمی‌دونم هیچ‌وقت اینجا تعریف کردم یا نه، اون موقع که درس می‌دادم تو کلاس حرف کتاب خوندن شد. یه چند تا از بچه‌ها گفتن آره ما اصلا اهل این کتاب‌های درپیتی مثل فهیمه رحیمی و اینا نیستیم . گفتم خب خوبه چی مثلا می‌خونید گفتند دانیل استیل. از یه طرف خنده‌ام گرفته بود ولی بعدش فکر کردم که واقعا جالبه. همه ما هرجایی هستیم و با یه اعتقادی، دیگرانی وجود دارن که اونا رو مسخره ‌کنیم و پایین بدونیم کسایی هم هستند که ما رو مسخره ‌کنند. خلاصه الان هم می‌‌خواستم از همین کتاب‌‌های «درپیتی» بگم.

نمی‌دونم اسم این کتاب‌ها رو چی می‌شه گذاشت. تو انگلیسی معمولا می‌گن chick -lit که شاید به نظر بعضی‌ها توهین‌آمیز بیاد ولی به نظر من چون اصولا زنا هستند که بیشتر کتاب می‌خونند هیچی رو مشخص نمی‌کنه! ولی خلاصه منظورم کتابیه که راحت و روونه و وقت خوندنش لازم نیست زیاد فکر کنی و آخرش هم همه چی به خوبی و خوشی تموم می‌شه و لازم نیست غصه بخوری. این تابستون قبل اینکه بریم مسافرت دنبال یه همچین کتابی بودم که با خودم ببرم. تو وب‌لاگ یه نفر (که الان یادم نیست کی) اسم سری کتاب‌های Shopaholic رو دیدم و فکر کردم خوبه یه کتاب مدل sex and the city حسابی مناسب مسافرته. ولی اون موقع کتاب امانت بود و من رزروش کردم و تازه وقتی برگشتم کتابه آزاد شده بود. ولی آی که عجب کتاب مزخرفی بود. نه تنها هیچ حس خوبی به آدم نمی‌داد که فقط حرص می‌خوردم که چقدر شخصیت این دختره مصنوعی و لوسه. تازه داستان هم تو انگلیسه و هیچ کدوم از اسم‌های مغازه‌ها و مدل‌ها هم آشنا نیست!

حالا گفتم بیام اینجا بپرسم شاید خوب باشه یه لیست از کتاب‌های مناسب وقت‌گذرونی ولی خوشایند درست کرد. پیشنهاد؟

کتاب و موسیقی

اون اولا که اومده بودم اینجا یکی از چیزایی که خیلی ناراحتم می‌کرد این بود که نمی‌دونستم چه کتابی بخونم. تو ایران بالاخره انگار تو یه جوی بودی که میشنیدی چی اومده جدید و چی خوبه. ولی این جا اصلا نمی‌تونستم اینو بفهمم. Amazon و New York Times رو هم چک می‌کردم ولی تعداد کتاب‌هاش زیاد بود و اصلا آشنا نبودن. می‌رفتم تو کتاب‌فروشی شهرمون و اون همه کتاب‌های خوشگل بود و نمی‌تونستم از بینش انتخاب کنم. بالاخره اولین کتابی که خریدم Bridget Jones’s Diary بود که خب فیلمش رو دیده بودم و برام آشنا بود و قطرش هم کم بود. کتابش بد نبود و جذاب بود ولی خب نویسنده انگلیسی و لحنش و لغت‌هاش برای من که تازه اومده بودم خیلی روون نبود. بعد از یه مدت غوغای The Da Vinci Code بلند شد که تو تلوزیون و اینا هم راجع بهش برنامه بود. با اینکه کتاب خیلی آنچنانی نبود ولی خب برای من خیلی بود چون نسبتا تند خوندمش و خوب هم می‌فهمیدم و باز به خودم امیدوار شدم. دیگه بعدش یواش یواش توش افتادم. شاید همون جا افتادن باشه. الان با اینکه نمی‌تونم ادعا کنم متخصصم ولی اسم کتاب کم ندارم جلوم. وقتی برم تو کتاب‌فروشی می‌بینم که کتاب‌های جدیدش رو کجا گذاشته. کتاب‌خونه عمومی شهر رو کشف کرده‌ام و قفسه‌های کتاب‌های پیشنهادی‌اش و گروه‌های کتاب‌خونی‌اش رو. NPR هم که واقعا زندگی من بدونش نمی‌گذره همیشه منبع خیلی خوبیه. مثلا این بخش You Must Read This.

اما حالا مشکلم با موسیقیه. البته من هیج وقت زیاد اهل موسیقی غیر ایرانی گوش دادن نبوده‌ام ولی دوست دارم بدونم. دوست دارم بتونم اسم خواننده‌های خوب رو تشخیص بدم. بفهمم فرق rock با pop چیه . تعریفی می‌دونم‌ها، ندونم هم می‌تونم تو Wikipedia نگاه کنم. ولی دوست دارم اگه یه چیزی گوش کنم بدونم تو کدوم دسته‌است. دوست دارم یه چند تا خواننده مورد علاقه پیدا کنم. یعنی اینم باید توش جا افتاد یا یه استعدادی می‌خواد که اصولا من ندارم؟