مقالهای که سارا تو کامنت مطلب پیش گفته بود خوشبختانه جزو مقالههاییه که online هستند. مقاله جالبیه.
چند روز پیش یه دختر امریکایی که تازه باهاش آشنا شدیم زنگ زد که دوستش میخواد با علیرضا شطرنج بازی کنه. رفتیم Starbucks و کلی هم حرف زدیم. ما نمیدونستیم که دقیقا اونا شغلشون چیه. ازشون پرسیدیم. برای یه موسسهای کار میکنن که به کسایی که کمک احتیاج دارن کمک میکنن. یعنی چی؟ مثلا یه سری خونه دارن که بچههایی که مادراشون مجردن و مشکلاتی در زندگی دارن رو مدتی سرپرستی میکنن تا مادره بتونه دوباره بچهشو سرپرستی کنه. یه کار دیگهشون هم اینه که کسای دیگهای رو که مایل به کمک کردن به این جور آدمها هستند رو راهنمایی میکنن تا بتونن کمک کنن. مثلا یکی از کاراشون در مورد prostitute های تایلندی بوده، یه عده رو از این جا برده بودند و اون جا یه تعدادی از این زنها رو جمع کرده بودند و بهشون کارهای مختلف یاد داده بودند مثلا آرایشگری، دوخت و دوز و … تا بتونن کار کنن. خیلی برام جالب بود که کسی بتونه کارش این باشه. یعنی پولشو از همین راه در بیاره و ارضای روحی هم بشه.
نمیدونم تصورم درسته یا نه ولی بعضی وقتا میبینم بین مسیحیها کار خیر و دین داری انگار معادلن. درست همونطوری که بین مسلمونها دینداری یعنی اجرای احکام. تا جایی که ما دیدیم اینجا church معادله با کار خیر. در صورتی که تصور ما از یه آدم مسلمون این نیست. منظورم مسلمون واقعی و اسلام واقعی نیستها. تصور کلی از یه مسلمون و مسیحی رو میگم.
یه چیز دیگه هم که بعد خوندن اون مقاله Economist بهش فکر میکردم، این بود که موسی برای نجات قوم بنیاسرائیل اومد و اصلا حرفی از اختلاف بین کسی که ایمان داره و نداره نزد. البته تا وقتی که مساله سامری پیش اومد که کسایی که ایمان داشتند و نداشتند از هم جدا شدن. مسیح هم همینطور. اونهم جدایی بین کسایی که ایمان داشتند و نداشتند نمیذاره. اما به نظر میاد تو تاریخ اولیه اسلام اصلا مساله همش ایمان داشتن و نداشتنه. مسلمون و کافر.
همین عید Passover ماجرایش این است که آنهایی که ایمان نمی آوردند عذاب شده اند دیگر(مگر اینکه یکی بگوید آنهایی که از نژاد بنی اسراییل نبودند مجازات شدند). یا پیروان مسیح آنهایی بودند که باور کردند که او “مسیحا”ی وعده داده شده است. اصلا پیامبر و دین جدید که معنا ندارد اگر تفاوتی بین باورکنندگان وناباوران بهش وجود نداشته باشد. حالا اسمش ایمان باشد یا باور یا هر کلمه دیگری.
ولی شاید منظور تو بیشتر این باشد که اسلام به طور مشخص نگاه خاصی به دنیا یا تکالیفی را می خواست که قبول کنندگانش را از نکنندگانش بیشتر متمایز می کرد که مثلا خوب مسیحیت شاید این طور نبوده. شاید به همین دلیل برای خیلی از آنها کارهای معنوی معادل کارهای خیریه است.
ببين فائزه. گفتم که منظورم حقيقت چيزي که اتفاق افتاده و بايد باشه نيست. در واقع چون نميدونم حقيقت چي هست! ولي در مورد موسي و passover بني اسرائيل نجات پيدا کرده بودند و حرفي از اعتقاد نبوده. مجازات اين بوده که بچه اول مصريها کشته بشه چه آدم چه حيوون و اصلا بحثي سر اعتقاد نبوده.
در مورد مسيحيها مطمئن نيستم. درست ميگي هر اعتقادي بين معتقدانش و بقيه يه تمايزي ايجاد ميکنه. اما تا جايي که ميدونم تو مسيحيت هويت جداگانهاي به اسم ديندار مطرح نشده بوده.
رویا جان. فکرکنم من منظورم را واضح نگفتم. من اشکالم به این جمله ات است: موسی برای نجات قوم بنیاسرائیل اومد و اصلا حرفی از اختلاف بین کسی که ایمان داره و نداره نزد.
البته خوب باید اول معلوم کرد که آدم دارد بر اساس چه منبعی دارد حرف می زند. براساس قرآن که اینطورنیست. موسی (ع) اول از همه پیش فرعون می رود و به او می گوید که به خدا ایمان بیاورد و همین طور دست از آزار بنی اسراییل بردارد.
اصولا که منابع زیادی از حرفها و اتفاقات آن موقع بر جا نمانده بجزکتابهای مقدس. ممکن است در تورات این برداشت تو وحود داشته باشد که موسی (ع) را خدا فقط برای نجات بنی اسراییل برگزیده است.
اِ چي شد؟! نظرات تموم شد؟ اي کاش اين بحث بعد از امتحانا-ام مطرح شه.. من خيلي نظر دارم.. چيزي که (متأسفانه) ندارم وقته :((
اميدوارم همگي شاد و شاداب و خندان و سلامت باشين :)
سارا
البته به قول خودت مسلمون واقعي که مورد نظر نيست ولي الان مسلمون يعني کسي که به احکام عمل ميمنه. تازه اوني که به ظواهر احکام عمل ميکنه. من فکر نکنم معني دينداري اين باشه. يعني هدف اوليه دين چيزي فراتر از اينه. دليلم هم اينه که هيچ وقت ظواهر احکام نميتونه باعث رستگاري کسي بشه. ميمونه باطن احکام که شکر خدا تو جوامع مسلمون نه کسي بهش فکر ميکنه نه عمل!ما اونيو بيشتر مسلمون ميدونيم که بيشتر مسجد ميره يا نمازش طولاني تره. غير از اينه؟خيلي وقتا فکر ميکنم بعضي از مسيحيا از من مسلمون ترن. البته نميخوام بگم کار صرفا کار خير کفايت ميکنه.من هيچ تضادي بين باطن دين ها نميبينم. اصلا روح همه اديان يکيه. موسي به زبون زمان خودش و محمد ( ص) به زبون زمان خودش. اگر غير از اين باشه اشکال از جاي ديگه س.
هي رويا چطوري؟ مريضي خوب شد؟