دیروز وبلاگم ۸ ساله شد. حدود دو سالش تو بلاگر بوده (اینجا)، ۶ سالش با مووبلتایپ و چند وقتی هم هست که با وردپرس شده. تا حالا ۷۶۳ تا پست نوشتهام که خیلی برای یه وبلاگ ۸ ساله کمه ولی خب اگه هر سال رو ۵۲ هفته حساب کنیم میانگین هفتهای ۱.۸ پست نوشتهام. پس خیلی هم افتضاح نبوده!
حالا یه تبلیغ هم بکنم برای وبلاگ گروهی که با چندنفر از دوستان مینویسیم.اسمش رو گذاشتیم مهمونخونه. برای اینکه جایی باشه برای بحثهای خودمونی که میخواهیم نظر دیگران رو راجع بهش بدونیم. در همه این سالها که وبلاگ داشتم و خوندهام وبلاگستان یک زندگی دوم بوده برام. گرچه که تو زندگی روزمره هم آدمهای مختلف با عقاید و تجربههای مختلف میبینیم ولی مخصوصا برای مثل منی که تو یک شهر کوچیک دانشگاهی با یه تعداد خیلی محدود دوست زندگی میکنم، دنیای وبلاگها واقعا یه زندگی دومه. جایی که میتونم از دریچه نگاه دیگران خیابونهای تهران رو بگردم. فیلمهای مختلف رو ببینم. کافیشاپها و رستورانهای شهرهای مختلف دنیا رو سر بزنم. تو خیابون داد بزنم و شعار بدم، سر کلاس درس برم. عاشق بشم و شکست بخورم. ازدواج کنم و جهاز بخرم و بچه بزرگ کنم. دعوا کنم و گریه کنم و …. فکر میکنم خوندن وبلاگها باعث شده که بیشتر فکر کنم. یکی میگه اولن ننویسیم و بنویسیم اولا. یکی دیگه میگه در زبان باید و نباید نداریم. یکی میگه وقتی پای نامهای رو امضا میکنیم چرا باید عناوین و مدارجمون رو بگیم. یکی افتخار میکنه که کارش مردونه است. یکی میگه اصلا کار مردونه و زنونه نداریم. یکی میگه بچه نباید قبل سه سال مهدکودک بره. یکی میگه زندگیت رو نباید فدای بچه کنی. یکی میگه تو این اوضاع سیاسی باید با هم متحد باشیم. یکی میگه نباید دوباره اشتباهات رو تکرار کرد. این موضوعها رو من برای اولین بار تو وبلاگستان خوندم و بهش فکر کردم. فکر میکنم حتی اگه نتونیم جوابی برای این سوالهامون پیدا کنیم اینکه دغدغههامون رو به دیگران نشون بدیم خیلی قدم بزرگیه. به همین خاطر دوست دارم وبلاگ مهمونخونه همچین جایی باشه. پس تحویلمون بگیرید و نظر بدید و پیشنهاد.